🍃🌼🌼🌼🍃 که دوست داشت حرّ علیه السلام باشد  خواندن شده بود کار هر روزش... شلمچه بود که مجروح شد. کم کم  بیناییش رو از دست داد، با این حال زیارت عاشورا خواندنش ترک نشد.. باضبط صوت هم زیارت گوش می داد هم روضه.... توی ماه محرم حالش خراب شد. پدرش می گفت : « هرروز می نشستم کنار تخت برایش زیارت می خواندم... اما روز عاشورا یه جور دیگه زیارت عاشورا خواندیم... 10 صبح بود که از من پرسید: ! حرّ چه روزی شهید شد؟گفتم: روزعاشورا... گفت : دعاکن من هم امروز امام حسین بشم... ⚫️⚫️⚫️⚫️ ظهرکه شد.گفت: بابا! بی قرارم... بگو مادر بیاد... بعدهم گفت :برایم سوره ی بخون، سوره ی امام حسین(علیه السلام)... شروع کردم به خوندن ... به آیه «یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» که رسیدم، خیلی گریه کرد.. گفت: دوباره بخوان... 13 یا 14 بار براش خواندم... همین جورگریه می کرد... هنوز نشده بود، خجالت کشید دوباره اصرار کنه... گفت: بابا! مادر نیومد؟ گفتم: نه هنوز... گفت:پس ... قرآن روگذاشتم روی میز برگشتم... انگار سالها بود که جون داده... تازه ظهرشده بود...ظهرعاشورا... عاقبت حر حسین شد 😭😭 http://eitaa.com/khaterat_shohada 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼