به یکتاییِ حق اقرار کرده جانِ آگاهش
صراطِ رب نمایانست در پیچوخمِ راهش
سراپا روی و خوی و سیرتش رنگِ خدا دارد
شهادت میدهد اوصافِ حق را چهرهی ماهش
حدیثِ سلسله خواندهست و نیشابور پاکوبان
پیِ آن کاروان افتاده -مجذوبِ پرِ کاهش-
چرا قلبِ سیاهِ ما نگردد روشن از مِهرش؟
که سنگِ تیره شد: فیروزه در پای قدمگاهش
عطوفت از قنوت دستهایش میچکد یعنی:
خدا حظ میکند وقتی که او میخواند اللهش
به یاربیاربش بارانِ رحمت میشود نازل!
که قلبِ آسمانها بشکند از سوزِ یک آهش
نه سلطانِ خراسان، بلکه سلطانِ همهعالم
به پابوسِ حرم آیند دائم رعیت و شاهش
مُحبش را چو جانِ خویشتن دانم -به لطف او-
به سینه در تمامِ عمر دارم بغضِ بدخواهش
#امید_امیدزاده