از من شنو نصیحت شیوا را
دشمن بدار دشمن مولا را
دشمن بدار دشمن آنکس که
قبلهست اهل عالم بالا را
من دشمنم به دشمن آن مردی
که گفته آن خطابهی غرا را
فرموده است《شِقشِقَةٌ》چونان
کرده عجب شکایت دنیا را
که آب کرده قلب رئوفان را
سوزانده سخت، سینهی خارا را
گفته حکایت نبی و اصحاب
خوانده روایت غم فردا را
تشریح کرده سوز زمستان را
توصیف کرده ظلمت یلدا را
بعد از رسول، حقّ علی بردند
سوی فلان، کشانده تمنّا را
نصِ بلامنازعِ قرآن را
دستورِ حضرتِ حقِ یکتا را
در زیر پا گذاشته -کافرکیش-
بر روی حق نهاده چرا پا را؟
هرگز ندیدهایم شود کوری
چون رهنمای، سالکِ بینا را
هرگز نبوده است شود پَستی
فرمانده، شخصِ عالیِ اعلی را
گوساله را خدای بنامیدند
لعنت کنید آن بُتِ رعنا را
لعنت کنید جِبت و هُبل را هم
طاغوت را و خادمِ عُزّی را
لعنت کنید سامری دین را
آن فتنهجویِ یاغیِ نازا را
لعنت کنید غاصب ملعون را
آن بیحیا خلیفهی رسوا را
آن بیحیا که آتش کین افروخت
بر بابِ وحی، بیتِ مُعلّا را
آن خانهای که حضرت پیغمبر
سر داد در مقابلش آوا را :
《کز حق درود باد بر اهل حق
آن اهلبیت طاهر و والا را》
هم گفته با صراحت و با تاکید
هم بهره برده صحبت ایما را
فرموده است معنی کوثر را
تصریح کرده خانهی طوبی را
اما دریغ و درد نفهمیدند
شان و مقامِ بانوی حورا را
مردم سکوت کرده در این بلوا
از حد، برون نموده تماشا را
میزان: علیست از چه برون بردید
از بیتِ وحی، بحرِ شکیبا را؟
گم کرده راه و رفته به راه کج
نادیده این صراطِ هویدا را
غرق گمان و تشنهی تشویشید
نشناختید حضرتِ دریا را
دلبستهی دنائت دنیایید
تنها نهاده عارفِ شیدا را
در وهمِ سودِ بیع و نفهمیدید
بازندهاید حکمتِ سودا را
باغِ فدک گرفته به زور از وی
از یاد برده آیهی تقوا را
خوردید خوشهی رطب و اما
نشناختید صاحب خرما را
کردید از این بلای جهانافروز
مرثیهساز، آدم و حوّا را
هم اشکِ نوح را درآورده
هم نالهی خلیل و مسیحا را
در این خزانِ بیپدری باید
لعنت کنیم بانی سرما را
من دشمنم به دشمن اهلِ بیت
من دوستدار، حضرت زهرا را
از ظلم مینویسم و از مظلوم
تا میتوان نوشت الفبا را
یا رب به حق سورهی اَلاِنسان
فرمای بیش، کیفر آنها را
از دشمنانِ سلطهگرِ تاریخ
یا رب! بگیر دادِ دل ما را
یا رب! به حقِّ سورهی وَالعَصرَت
بر ما رسان حمیدهی زیبا را
بر ما رسان بقیّهی معصومین
آن مرد باصلابتِ تنها را
آن منتقم؛ ذخیرهی آینده
بر دردِ این زمانه، مداوا را
#امید_امیدزاده