🚌یک آقایی سوار اتوبوس شد که دستش یک پلاستیک پر انار بود.سرم را نزدیک گوش فرید آوردم,گفتم:"انار منار یادته؟" دوباره زدیم زیر خنده. همین کلمه انار منار یک بار باعث شده بود آقا مرتضی حسابی تنبیهمان کند.به فرید گفتم:"مقصر تو بودی.یادت که هست؟" فرید دستی روی محاسنش کشید,باخنده گفت:"آره. اون موقع خیلی بچه بودیم. چندتا درخت انار توی محوطه اردوگاه تابستونی بود.من وتو با چند نفر دیگه از بچه ها رفتیم انار چیدیم و خوردیم. وقتی اومدیم آقا مرتضی پرسید کجا بودید؟منم گفتم:"آقا رفتی انار چیدیم ,خوردیم ".بعد هم اومدیم توی جمع بقیه بچه ها ,آقا مرتضی خیلی جدی گفت :"ما اومدیم به آقایون آموزش بدیم . این چند نفر رفتند دنبال انار منار خوردن".منم از بین بچه ها گفتم:"آقا انار داریم.منار نداریم".خدای من برای همین یک کلمه ,اون روز تا جلوی اردوگاه ما را سینه خیز آورد.رسول باور کن اون شب دستام درد می کرد;ولی اینکه کاری کرده بودم که آقا مرتضی ما رو ببینه ,خوشحالم می کرد". 💥 کپی باذکرصلوات و نام شهیدرسول خلیلی و آی دی کانال جایز است. 📚 - 👈اینجا قرار عاشقی با شهیدان است👉 🕊 🌷🕊🏴🌷🕊🏴🌷 @ya_zahhra_313