📝 داستان: او هم خودش را یک منتظر میدانست(۲٠) خمس... سخت‌ترین کار دنیا، حساب‌کردن خمسش بود. از چند روز قبل، پول‌های اضافه‌اش را خرج می‌کرد یا به حساب خانمش به عنوان هدیه موقتاً واریز می‌کرد.  بعد وقتی، ته حسابش مبلغ ناچیزی می‌ماند، یک‌پنجمش را به عنوان خمس می‌پرداخت… آن هم به صورت قسطی!  بعد با بغض می‌گفت: آقا‌جان! تو شاهد باش! سهمتون رو دادم. الهی خدا ازم قبول کنه! او هم خودش را یک منتظر می‌دانست! 🥀⃟•✍کپی مطالب باذکر صلوات به نیت سلامتے و تعجیل در فرج مولے جایز است 👈اینجا قرار عاشقی با شهیدان است👉 🌹🌹 🕊 🌷🕊🌷🕊🌷 @ya_zahhra_313