📝 داستان: به همین سادگی در پیاده‌رو قدم می‌زد. فکرش مشغول بود. درآمدش زیاد نبود و همین ناراحتش می‌کرد؛ نه به خاطر خودش، بیشتر به این خاطر که نمی‌توانست آنطور که دوست دارد به خیریه‌ای که مزین به نام صاحب‌الزمان بود، کمک کند. پایش به تکه‌سنگی بزرگ خورد. سنگ را برداشت و در باغچهٔ کنار پیاده‌رو گذاشت. نفسی عمیق کشید و با آرامش به راهش ادامه داد. انگار تکه‌سنگ یک نشانه بود. نشانه‌ای تا او بفهد، کمک به امام زمان به همین سادگی است. به سادگی برداشتن یک سنگ از جلوی پای دیگران. 🥀⃟•✍کپی مطالب باذکر صلوات به نیت سلامتے و تعجیل در فرج مولے جایز است 👈اینجا قرار عاشقی با شهیدان است👉 🌹🌹 🕊 🌷🕊🌷🕊🌷 @ya_zahhra_313