مداحی زیبای نوجوان یزدی
سوی مقتل دُخت زهرا می آید با شور و غوغا جانی خسته جسمی عریان افتاده بر خاک صحرا برادرم برخیز وقت سفر آمد وقت جدایی و سوز جگر آمد سر تو بر نیزه بدن به روی خاک جن و ملک از غم کند گریبان چاک سفینه ی عشق و چراغ بیداری نشسته داغ تو به سینه ی غمدار برادرم تو رفتی و دلم شکستی چه عاشقانه از بلا و غصه رستی
https://eitaa.com/joinchat/2828337165C01ca42dcd2