یا ابالفضل العباس(ع) (ح.آزادی)
*پدری توی بیمارستان نفس های آخرشومیکشیدوسه تاپسراش بالای سرش بودند... روکردبه پسراولی گفت:رستورانهامال تو روکردبه پسردومی گفت:هتل ها هم مال تو. به پسرآخری هم گفت:عزیزم سوپرمارکتهامال تووازدنیارفت..؛سه پسرشروع کردن به گریه زاری،دکترکه شاهدماجرابودگفت:صبرداشته باشیدفرداپس فرداسرتون به املاک گرم میشه وداغتون یادتون میره،ولی پدرتون روفراموش نکنیدوبراش فاتحه وخیرات کنین.؛پسراگفتن:چی میگی واسه خودت آقای دکتر؟کدوم ملک؟!کدوم هتل؟پدرمابانیسان آب معدنی میفروخت،داشت کاراشوتقسیم میکرد! *