خدا می گوید نگو بدون آن نمی توانم زندگی کنم تو را بدون آن هم زنده نگه می دارم و فصل عوض میشود شاخه درختانی که سایه می افکنند خشک می شوند صبر لبریز می شود یار را که جان و دلت بود ، غریبه می شود و ذهنت متعجب می شود دوستت تبدیل به دشمن می شود دشمن برمی خیزد و تبدیل به دوستت می شود دنیای غریبی ست هر چیزی را که می گویی نمی شود اتفاق می افتد می گویی نمی افتم ، می افتی ، سقوط می کنی می گویی غافلگیر نمی شوم ، غافلگیر و متعجب می شوی عجیب ترینش هم این است که می گویی مُردم ، اما باز هم زنده می مانی :)