🍃صبر برای خدا
مرحوم سیّد هاشم حدّاد(ره)از عرفای بزرگ معاصر و از شاگردان مرحوم آیة الله سیّد علی قاضی(ره)است. ایشان به واسطۀ تنگی معیشت، به مدّت دوازده سال در خانۀ مادرزن خویش زندگی میکرد. مادرزن ایشان به دلیل فقر او، رفتار بسیار بد و آزار دهندهای با وی داشت. آقا سیّد هاشم میفرمود:
چندین بار خدمت آقای قاضی عرض کردم که اذیّتهای قولی و روحی اُمّ الزوجه به من، به حدّ نهایت رسیده است واز شما میخواهم اجازه دهید زنم را طلاق دهم.
مرحوم قاضی فرمودند: از این جریانات گذشته، تو زنت را دوست داری؟
عرض کردم: آری.
فرمودند: آیا زنت هم تو را دوست دارد؟
عرض کردم: آری.
فرمودند: ابداً راه طلاق نداری. برو صبر پیشه کن. تربیت تو به دست مادرزنت میباشد.
من هم از دستورات مرحوم آقای قاضی، ابداً تخطّی و تجاوز نمیکردم و آنچه این مادرزن بر مصائب ما میافزود، تحمّل مینمودم تا این که یک شب تابستانی، خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم. داخل اتاق بودم که مادرزنم تا فهمید من آمدهام، شروع کرد به ناسزا گفتن و فحش دادن و همین طور با این کلمات، مرا مخاطب قرار دادن. من هم یکسره رفتم پشت بام تا در آن جا بیفتم؛ ولی این زن، صدای خود را بلند کرد، به طوری که نه تنها من، بلکه همسایگان هم میشنیدند و به من، سبّ و شتم و ناسزا گفت. گفت و گفت و همین طور میگفت تا حوصلهام تمام شد؛ ولی بدون این که به او پرخاش کنم و یا یک کلمه جواب بدهم، از خانه بیرون رفتم و سر به بیابان نهادم، بدون هدفی و مقصودی. همین طور داشتم میرفتم، در این حال، ناگهان دیدم من دو تا شدم. یکی، سیّد هاشمی است که مادرزن به او تعدّی میکرده و سبّ و شتم میگفته، و یکی من هستم که بسیار عالی و مجرّد و محیط میباشم و ابداً فحشهای او به من نرسیده و اصلاً به این سیّد هاشم، فحش نمیداده و مرا سبّ و شتم نمینمود. در این حال، برایم منکشف شد که این حالِ بسیار خوب و سرور آفرین و شادیزا، فقط در اثر تحمّل آن ناسزاها و فحشهایی است که وی به من داده است و اطاعت از فرمان استاد مرحوم قاضی برای من، فتحِ باب نموده است و اگر من اطاعت نکرده، تحمّل اذیتهای مادرزن نمینمودم، تا ابد همان سیّد هاشمِ محزون و غمگین و پریشان و ضعیف و محدود بودم. الحمد لله که الآن این سیّد هاشم هستم که در مکانی رفیع و مقامی بس ارجمند و گرامی هستم. فوراً از آن جا به خانه باز گشتم و به دست و پای مادرزنم افتادم و میبوسیدم و میگفتم: «مبادا تو خیال کنی من الآن از آن گفتارت ناراحتم. از این پس، هر چه میخواهی به من بگو که آنها برای من فایده دارد».
#داستان_واقعی
🦚🌹 👇