🔸دلنوشته ابراهیم حاتمیکیا درپی شهادت سیدحسن نصرالله
🔹سید این احوال دو گانه را چه کنم؟! مگر جامهای جز رخت شهادت بر تو زیبنده بود.
🔹کاش سید، مقابلت نشسته بودم و متن سوگنامه را با خودت تمرین میکردم. مطمئن هستم هر بار جملهای در وصفت مینوشتم با آن گونههای سرخ و محجوب، میخندیدی و مرا خجالتزده میکردی.
🔹سید، جگرم سوخت. باورش سخت است که لبنان بدون تو را تصور کنم.
🔹سید، بارها در لبنان به عشق دیدارت به انتظار نشستم و سهم دیدارت نصیبم نشد.
🔹صدا و دوربین خاموش ولی حرکت تو تا بیتالمقدس ادامه خواهد داشت.
🔹اکنون من ماندهام و چشمان گریان آسیه سلام الله که مقابل شکنجه فرعون برای دست کشیدن از حق منتظر است و او جز همنشینی خدا چیزی نمیبیند.
🔹سید، این قوم فرعونی به گواه تاریخ رفتنیاند ولی راه تو و مرام و نگاه مقاومت همچنان ماندنی خواهد بود.
🔹من که حاضر نیستم تصویر انگشت اشارهات که به سمت اسرائیل نشانه میرفتی را، لحظهای از نظرم پاک کنم و بر پیکر پاره پارهات نظر کنم.
🔹سید زنده است. راه مقاومت زنده است.