🌷شهید احمد رشیدپور مرحله هفتم عملیات فتح المبین رسیده بود چندین مرتبه درطول هفت شبانه روز به دشمن هجوم شده و خستگی جسمی و کم خوابی و شهادت دوستان حال عجیبی به او داده بود در بحبوحه عملیات ، ایشان شبی را به منزل برگشتند ، دمادم صبح صدای نجوا و گریه نماز شبش ، خانه محقر و کوچک و فقیرانه اش را ، عطرآگین کرده بود. صبح آن روز هنگام خداحافظی، همسر جوانش ( که بتازگی برادرش امیرحسین همویی شهید شده بود) با به یاداوری این موضوع و اشاره به جنین چهارماهه اش ،،، به التماس از ایشان می خواست در زند او بماند . . . ولی انگار بهش الهام شده بود که اینبار دیگر ،،، در این بین یادآوری شرط ازدواج ، آب سردی بود بر این نوعروس ،،، شرطشان این بود که جنگ و جبهه ، اولویت اول زندگیشان باشد و حتی اشک های جانسوز او هم مانع این عهد با خدا نشد !!! و بدینسان حنظله ای دیگر ،،، و تداعی یاران پیامبر ،،، احمد رفت و دیگر نیامد تا دوازده روز دیگر که پیکرش در آرامستان شهید آباد اهواز بخاک سپرده شد از ایشان فرزندی بنام مهدی بیادگار باقیست ،،، روحش شاد و یادش مستدام