*امام راحل از نگاه سیمین دانشور*
*قسمت اخر*
مرحوم سیمین خانم با خنده رو به جمع و آن فرد میگوید: «من چه کنم که میان شما یک مرد وجود نداشت تا حرفهایتان را بزند و خواستههایتان را بگوید؟» به محض گفتن این جواب از زبان سیمین خانم، جمع آقایان نویسنده به جوش میآید خصوصاً که سیمین خانم خندههایش تشدید میشود و بیش از پیش به آقایان برمیخورد! یکی از آقایان برای اینکه جوابی دندان شکن به سیمین خانم بدهد میگوید: «تو دیگر حرفی نزن سیمین خانم، رفتی توی جلسه نشستی کنار امام (ره)، من حواسم بود دو دستی گوشه عبای امام را چسبیده بودی و محو و مات او شده بودی، آخر خدای ناکرده تو زن جلالی و امام هم تو را میشناسد، لااقل تو دو کلمه حرف میزدی؟ این چه رفتاری بود که داشتی؟ چرا این قدر مات و مبهوت شده بودی؟ اصلاً یادت بود برای چی به این ملاقات آمده بودیم؟ میشود بفرمائید در آن حالت بهت و شعف داشتی به چی فکر میکردی؟»
سیمین خانم ناهار را میآورد و میگوید: «بفرمائید آبگوشت تا برایتان بگویم به چی فکر میکردم. من آن قدر از دیدن امام خوشحال بودم و محو او شده بودم که همه چیز از یادم رفت و در این حالت در دنیای خیالاتی خودم سیر میکردم و با خودم میگفتم یعنی میشود امام به من عنایت کنند؟»
ارادت سیمین به امام
عمومِ روایات و خاطراتی که از این دیدار به جای مانده نشانگر علاقه زایدالوصف سیمین دانشور به حضرت امام است. شمس آل احمد، برادر کوچکتر جلال روایت میکند که «در آن زمان گروهی از اعضای کانون نویسندگان ایران که من در اول انقلاب با دیدن مسائلی از آن استعفا کرده بودم به خدمت آقا رفتند که خبرش در مطبوعات منعکس شد. در آن جلسه امام به خانم سیمین دانشور عنایت کرده بودند و چند کلمه هم با ایشان صحبت میکنند. در آن روزها به آنهایی که خدمت امام رفتند حسودیم میشود و خانم دانشور هم به من پُز میداد که من رفتم امام را دیدم و شما ندیدید!» مهاجرانی هم در مستندی که شبکه انگلیسی بیبیسی درباره سیمین دانشور تهیه کرده است میگوید: «خانم دانشور میگفت: «وقتی امام را دیدم، تحت تأثیر او قرار گرفتم. آن قدر که این پیرمرد با شکوه، آرام و لطیف بود، نمیتوانستم در برابر اشتیاقی که پیدا کردم مقاومتی کنم، خم شدم و عبای ایشان را بوسیدم.»
سیمین دانشور، کمتر از یک ماه پس از آن دیدار، در یادداشتی که کیهان منتشر کرد، نوشت: «من، حضرت خمینی رهبر انقلاب مردم ایران را کلمه الحق میدانم. مردی میدانم که با کلام و کتاب به میدان آمده و با چنین سلاحی بر چنان زرادخانۀ کم نظیری مستولی گردیده و کاری کرده است کس نکرد و کارشان. مردی میدانم مظهر تاریخی نو، فضایی نو و اخلاقی نو، مردی که الهامات خود را باور دارد و ایمانش به یقین پیوسته است و احتمالاً دعای نیمهشبان امام به تعبدش چنین بوده است که ای ایمان یقین را به من ارزانی دار… و دعایش مستجاب گشته و چنین است که اینگونه بر خود مسلط و برخوردار از اعتماد به نفس است. و چنین مردی بارها و بارها گفته است که مسؤول نسل آینده است و آرزویش نظام حکومتی است اسلامی و ایرانی که حافظ استقلال و دموکراسی باشد.»