🔅 مراسم خواستگاری حضرت خدیجه(س) از زبان امام صادق(ع)
🔻عنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ يَتَزَوَّجَ خَدِيجَةَ بِنْتَ خُوَيْلِدٍ أَقْبَلَ أَبُو طَالِبٍ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ وَ مَعَهُ نَفَرٌ مِنْ قُرَيْشٍ حَتَّى دَخَلَ عَلَى وَرَقَةَ بْنِ نَوْفَلٍ عَمِّ خَدِيجَةَ (زمانی که رسول خدا اراده کرد با خدیجه بنت خویلد ازدواج کند، ابوطالب با اهلبیتش و عدهای از قریش وارد بر ورقة بن نوفل، عموی خدیجه شدند)
🔻فابْتَدَأَ أَبُو طَالِبٍ بِالْكَلَامِ فَقَالَ الْحَمْدُ لِرَبِّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنْ زَرْعِ إِبْرَاهِيمَ وَ ذُرِّيَّةِ إِسْمَاعِيلَ وَ أَنْزَلَنَا حَرَماً آمِناً (ابوطالب شروع به صحبت کرد و فرمود: حمد برای پروردگار این خانهای است که ما را از نسل ابراهیم و ذریۀ اسماعیل قرارداد و ما را در حرم امنش قرارداد)
🔻 و جَعَلَنَا الْحُكَّامَ عَلَى النَّاسِ وَ بَارَكَ لَنَا فِي بَلَدِنَا الَّذِي نَحْنُ فِيهِ (و ما را حاکمان بر مردم قرار داد و به ما در این شهر برکت داد)
🔻 ثمَّ إِنَّ ابْنَ أَخِي هَذَا يَعْنِي رَسُولَ اللَّهِ ص مِمَّنْ لَا يُوزَنُ بِرَجُلٍ مِنْ قُرَيْشٍ إِلَّا رَجَحَ بِهِ وَ لَا يُقَاسُ بِهِ رَجُلٌ إِلَّا عَظُمَ عَنْهُ وَ لَا عِدْلَ لَهُ فِي الْخَلْقِ (این پسر برادرم، [مرادش رسول خدا بود] از کسانی است که هیچ مردی از قریش هم وزن او نیست و با هیچ مردی مقایسه نشد مگر اینکه از او بزرگتر بود و هیچ همتایی در خلق برای او نیست) وَ إِنْ كَانَ مُقِلًّا فِي الْمَالِ فَإِنَّ الْمَالَ رِفْدٌ جَارٍ وَ ظِلٌّ زَائِلٌ (اگر چه او از ناحیه مال فقیر است، همانا مال عطا و صلۀ گذرا و سایۀ از بین رونده است)
🔻 و لَهُ فِي خَدِيجَةَ رَغْبَةٌ وَ لَهَا فِيهِ رَغْبَةٌ وَ قَدْ جِئْنَاكَ لِنَخْطُبَهَا إِلَيْكَ بِرِضَاهَا وَ أَمْرِهَا وَ الْمَهْرُ عَلَيَّ فِي مَالِيَ الَّذِي سَأَلْتُمُوهُ عَاجِلُهُ وَ آجِلُهُ (و برای او در خدیجه میل و رغبت است و خدیجه هم به او میل و رغبت دارد، و ما آمدیم برای خواستگاری او با رضایتش و امرش، و مهر او هم بر گردن من در مالم، هر زمانی که طلب کند الان یا بعداً)
🔻 و لَهُ وَ رَبِّ هَذَا الْبَيْتِ حَظٌّ عَظِيمٌ وَ دِينٌ شَائِعٌ وَ رَأْيٌ كَامِلٌ (و برای او [رسول خدا] قسم به پروردگار خانه خدا، بهرۀ بزرگ و دین شایع و رای کاملیست)
🔻 ثمَّ سَكَتَ أَبُو طَالِبٍ وَ تَكَلَّمَ عَمُّهَا وَ تَلَجْلَجَ وَ قَصَّرَ عَنْ جَوَابِ أَبِي طَالِبٍ وَ أَدْرَكَهُ الْقُطْعُ وَ الْبُهْرُ وَ كَانَ رَجُلًا مِنَ الْقِسِّيسِينَ (سپس ابوطالب سکوت کرد و عموی خدیجه شروع به صحبت کرد اما زبانش سنگین شد و به لکنت افتاد و نتوانست جواب ابوطالب را بدهد و نفسش گرفت و او مردی از قسیسین بود)
🔻 فقالَتْ خَدِيجَةُ مُبْتَدِئَةً يَا عَمَّاهْ إِنَّكَ وَ إِنْ كُنْتَ أَوْلَى بِنَفْسِي مِنِّي فِي الشُّهُودِ فَلَسْتَ أَوْلَى بِي مِنْ نَفْسِي (سپس خدیجه س ابتدائاً گفت: ای عمو، تو اگر چه در شهادت دادن بر من اولی هستی اما نسبت به خودم بر من اولی نیستی)
🔻 قدْ زَوَّجْتُكَ يَا مُحَمَّدُ نَفْسِي وَ الْمَهْرُ عَلَيَّ فِي مَالِي فَأْمُرْ عَمَّكَ فَلْيَنْحَرْ نَاقَةً فَلْيُولِمْ بِهَا وَ ادْخُلْ عَلَى أَهْلِكَ ([اینجا حضرت خدیجه خطبه عقد را میخواند] خودم را به ازدواج تو در میآورم ای محمد و مهر هم بر گردن خودم در مالم باشد. به عمویت بگو شتری قربانی کند و با آن ولیمه بدهد و بعد بر اهلت وارد شو)
🔻 قالَ أَبُو طَالِبٍ اشْهَدُوا عَلَيْهَا بِقَبُولِهَا مُحَمَّداً وَ ضَمَانِهَا الْمَهْرَ فِي مَالِهَا (ابوطالب گفت شاهد باشید که او محمد را قبول کرد و مهر را در مال خودش ضامن شد) فَقَالَ بَعْضُ قُرَيْشٍ يَا عَجَبَاهْ الْمَهْرُ عَلَى النِّسَاءِ لِلرِّجَالِ (بعضی از قریش گفتند عجب! مهر شده برای مردان بر گردن زنان؟)
🔻 فغَضِبَ أَبُو طَالِبٍ غَضَباً شَدِيداً وَ قَامَ عَلَى قَدَمَيْهِ وَ كَانَ مِمَّنْ يَهَابُهُ الرِّجَالُ وَ يُكْرَهُ غَضَبُهُ (ابوطالب به شدت ناراحت شد و روی پا ایستاد و او از کسانی بود که مردان از او میترسیدند و غضبش را دوست نداشتند)
🔻 فقَالَ إِذَا كَانُوا مِثْلَ ابْنِ أَخِي هَذَا طُلِبَتِ الرِّجَالُ بِأَغْلَى الْأَثْمَانِ وَ أَعْظَمِ الْمَهْرِ وَ إِذَا كَانُوا أَمْثَالَكُمْ لَمْ يُزَوَّجُوا إِلَّا بِالْمَهْرِ الْغَالِي (ابوطالب گفت: اگر مردان مثل پسر برادرم باشند با بالاترین بها و بزرگترین مهر، طلب میشوند، و اگر مردان مثل شما باشند، با آنها ازدواج نمیشود مگر با مهر سنگین) وَ نَحَرَ أَبُو طَالِبٍ نَاقَةً وَ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِأَهْلِهِ ... (ابوطالب شتری را قربانی کرد و رسول خدا به اهلش وارد شد)
📚کافی، ج5، ص375.