28.93M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش من مثل زهرا مادرت آزار دیدم یک لحظه یادم رفت اسمِ من رقیه است سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم... حکایت همه خرابه ها سوز ناله های توست ویران میکنی عالمی را با مویه های غریبانه ات، کاخ یزید که چیزی نیست.. یک دشت بنفشه نقش بسته بر تن را که سوغات بیاوری... حسین با سر به استقبالت میشتابد با سر و رویی خاکستری با زلف برباد خندیده با یک سبد غنچه شکفته از چوب خیزران با پیشانی ساییده به سنگ با لخته های بسته بر عروق سر بابا آغوش گشوده تو را یعنی که تاج سرِ بابایی رقیه جان! ۴٠٠/٧/٢ ╭━━⊰⊰⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱⊱⊱━━╮ https://www.instagram.com/mohsen_hojaji1370/ @yadmanshohada ╰━━⊰⊰⊰⊰⊰❀🖤❀⊱⊱⊱⊱⊱━━╯