بلد چی!
حاج احمد (متوسّلیان) سر صحبت را باز کرد : « نگفتی توی خط چه کار می کردی؟» “ اولش کنار قبضه خمپاره بودم ، بعدش آموزش دیده بانی دیدم و دیده بان شدم . وقت عملیات ...” کارهایم را که شمردم حاج احمد فقط گوش می داد،اما اسم گشت و شناسایی را که آوردم سرش را چرخاند.دستش را روی شانه ام انداخت و گفت : « یک بلد چی باید اول خودش را بشناسد بعد خدای خودش را و بعد مسیر رسیدن به مقصد را.آن وقت می تواند دست دیگران را بگیرد و راه را از چاه نشان بدهد. شاه کلید توفیق در عملیات ها دست بلد چی هاست.آنها باید گردان های پیاده را از دل معبر و میدان مین عبور بدهند و برسانند بالای سر دشمن ، اما باید قبل از این کار ، با دشمنِ نفس مبارزه کنن و از میدان تعلّقات بگذرند. آن وقت می توانند گردان ها را آن گونه که باید هدایت کنند و فکر می کنم تو بتوانی بلد چی خوبی باشی. »
[ حمید حسام ، وقتی مهتاب گم شد، خاطرات علی خوش لفظ ، سوره مهر ، چاپ سوم ، 1395 ، ص 73 و 74 ]