کانال شهدایی یاد یاران
❤️ 🥀✨ شانزده اسفند ۱۳۹۴ ، یعنی تقریبا شش سال و پنج ماه پیش! ما برنامه ی برگزاری مراسم یادواره ی شهدای ۱۰ شهید در قره تپه داشتیم. عموما در مراسمات عمومی محل، خصوصا یادواره های شهدا، به عنوان مجری و مسئول فرهنگی ستاد یادواره ایفای نقش می کردند. اما سال ۹۴ فرق داشت و متفاوت بود. 🥀✨ چون حاج رحیم در سوریه بوند یک هفته قبل از برگزاری مراسم به من تکلیف کردند تا به عنوان مجری انجام وظیفه کنم . در روز‌ برگزاری یادواره، قبل از نماز جماعت مغرب و عشا، در حال ورود به مسجد بودم که دم در ورودی را بعد از مدتها دیدم. 🥀✨بعد از احوالپرسی لبخندی زد و گفت: این چه لباسیه که پوشیدی؟! با این لباس که نمیتوانی مجری باشی! ⛔ توضیح اینکه؛ من یک دست کت و شلوار مشکی پوشیده بودم و یک پیراهن سفید. 🥀✨ حاجی دستم را گرفت و وقتی به ماشینش رسیدیم رو به من کرد و گفت تو ماشینم لباس نظامی دارم که می خواستم امشب بپوشم ولی دیدم که به دردم نمی خوره و چون شما مجری هستی لازمه که بپوشی... لباس نظامیشو از تو ماشینش در آورد با اصرار به من داد تا برای اجرای مراسم یادواره شهدا بپوشم ... 🥀✨لباسش را که پوشیدم، ایشون هم بلافاصله چفیه را تا کرد و به گردنم انداخت و به لباسم عطر زد. 😔مهربانانه مرا در آغوش گرفت و صورتم را بوسید و دقیقا مانند یک مربی هدایتم کرد؛ برای اجرای برنامه..... همان شبی که لباسش را به بدن من پوشاند و چفیه انداخت و عطر زد، رفت که رفت .... 🥀✨ تا اینکه، امروز پس از گذشت حدود شش سال و سه ماه بی خبری، خبر آمد که یوسفمان به کنعان باز می گردد. ✍ به روایت : محمدرضا سهرابی قره تپه ۹ مرداد ۱۴۰۱ هدیه به ارواح مطهر شهدا 🌷