داستان این قصه ی دردناک سر دراز دارد سالها پیش که از ولایتی بودنم گفتم ... معلمی گفت که انقلاب را قبول ندارد دلیلش را پرسیدم؟ گفت آرمان انقلاب شهادت بود والان دیگر نیست... من سالها سر درگم، کلمه‌ی آرمان و شهادت در ذهنم مانده بود. تا امروز که آرمان باشهادتش گواهی شد به این ذهن آشفته‌ی من که شهید آرمان، آرمان انقلاب ماست. اینجا نه جزیره مجنون بود نه شهید همت ونه شهید باکری و نه یک کتاب؛ اینجا پاییز بود و آبان ماهش که من دوست داشتم. آبان همیشه زیبا بود؛ کوچ پرستوها، باران تند و راه بندان شهر. پاییز بود و آبان ماهش،غروب بودوغربتش، برق چشمانی که مظلومیت شهید راتمام شب فریاد میکشد، و صبحی که لاله با خون دمیده بود، و سرخی تقویمی که پاییز را رنگین تر از همیشه نشان داده بود... 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛