🔷 تلنگری در شب قدر: هنوز هم راه سعادت و درب توبه باز شدنی است... 🔸روایت یک قاضی دادگستری از عنایت حضرت زینب (س) به یک زندانی و شهید مدافع حرم که موجب شد تا نگاه ایشان و دیگر قضات در خصوص زندانیان حتی در بدترین جرایم آنان تغییر کند! تا آخر بخوانید. 🔸پس از گذشت ۱۴۰۰ سال، حضرت زینب (س) هنوز هم پیام آور عاشورا است، او هنوز هم مانند برادرش حسین (ع) که در شب عاشورا به یارانش وعده شهادت داد، به سربازانش وعده شهادت می دهد و آنان را به مقام «فَلا خَوفٌ عَلَیهِم و لا هُم یَحزَنونَ» می رساند. 🔸در سال ۱۳۹۶ در مراسمی‌ معنوی که به عنوان تجلیل از خانواده های شهدای مدافع حرم افغانستانی برگزار شد در یکی از شهرهای جنوبی‌ کشور حضور پیدا کردم. یکی از فرماندهان بزرگ جبهه مقاومت نیز در این جلسه حضور داشت. جوانی که او را می شناختم نیز در جلسه حاضر شده بود. با چندین واسطه خود را به ایشان معرفی و از وی درخواست نمود تا او را به عنوان مدافع حرم به کشور سوریه اعزام کنند. سردار در جواب ایشان فقط یک جمله او گفت و آن جمله این بود که: «باید همانند این شهیدی که الان ماجرایش را برایت می گویم، حضرت زینب تو را نیز بطلبد و من هیچ کاره ام!»‌ اما ماجرا چه بود!؟👇 🔸افغانستانی بود و غریب، جرمی انجام داد و دادگاه او را به چندین ماه حبس محکوم کرد. پس از چند ماه حضور در زندان، از تلویزیون زندان جنایات داعش در سوریه را می بیند. بسیار متأثر می شود و انسش با خدا بیشتر می شود و دلش برای مردم مظلوم سوریه می سوزد. 🔸پس از مدتی متوجه می‌شود که برخی از افغانستانی های ساکن شهر برای دفاع از حرم حضرت زینب و مبارزه با تکفیری ها به سوریه اعزام شده‌ و بعضی از آنها نیز شهید شده اند. بند دلش پاره می شود و با خود می گوید: «ای کاش امروز من نیز آزاد بودم تا با این حرامیان مبارزه می کردم.» روز به روز بر معنویتش افزوده می شد. در کلاس های قرآن زندان شرکت می کرد. 🔸یک روز صبح به خانواده خود تماس می‌گیرد و از آنها می پرسد: «آیا قرار است من از زندان آزاد شوم؟ آیا قاضی پرونده در خصوص آزادی من به شما چیزی گفته است؟» خانواده او پاسخ می دهند: خیر! یکی از زندانیان به او گفت: چرا این سوال را از خانواده ات پرسیدی؟ بغضش ترکید و گفت: «مدتی است شبانه روز در فکر فرو رفته ام. خدا خودش می داند که دروغ نمی گویم، اگر آزاد بودم خودم را به سوریه می رساندم و تنها مانع رفتن من زندانی است!» او در ادامه می گوید: «دیشب خواب حضرت زینب را دیدم و به من گفت: تو امروز از زندان آزاد می شوی اما قولت را فراموش نکن، تو مدافع حرم ما هستی!» 🔸چند دقیقه بعد از بلندگوی زندان نام او را برای آماده شدن و اعزام به دادگاه خواندند. لباس راه راه آبی و سفید مخصوص زندانیان را بر تن او کردند و بر دست و پایش غل زنجیر زدند. علت احضارش از سوی دادگاه را نمی دانست. وقتی در دادگاه حاضر شد به او گفتند که شما مورد تسامح و عفو قانونگذار قرار گرفتید و ظرف روزهای آینده از زندان آزاد خواهید شد (من الغریب به آنها رسید نامه عشق، مدافعان حرم منتخب شهید شدند.)! 🔸همانند حبیب بن مظاهر که نامه امام حسین (ع) را داشت، حال او نیز نامه حضرت زینب (س) را در دست و‌ قلب خود داشت. از زندان آزاد شد، قفس برای او شکست و زندان موجب پرواز و آزادی ابدی او شد (عَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ _ چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید و حال آنکه شرِّ شما در آن است و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید). 🔸به هر سختی که بود خود را به سوریه و صف مدافعان حرم رساند تا اینکه یک شب در محور عملیاتی حلب خواب حضرت زینب (س) را می بیند که به او می گوید: «فردا در عملیات شهید خواهی شد و به نزد ما خواهی آمد. با خانواده ات تماس بگیر و از آنها خداحافظی کن!» تلفن را برمی دارد و به خانواده اش زنگ می زند و می گوید: «همان حضرت زینبی که مرا از زندان و سیم خاردار هایش آزاد کرد و به حریم امن خود آورد، به خواب من آمد و گفته است که من فردا شهید می شوم، خدا نگهدار شما!» 🔸او فردا در عملیات شهید شد تا همانند حاج قاسم و هزاران عاشق دیگر نامش برای همیشه در لوح محفوظ حرم حضرت زینب (س) ثبت شود. او کسی نبود جز شهید مدافع حرم «صادق محمد زاده» ✅ 🔹از آن روز دیگر هر زندانی را که می بینم می گویم شاید او نیز زمانی صادق محمد زاده شود، پس... ♦️شهید آوینی: «یاران! شتاب کنید، قافله در راه است. می گویند که گناهکاران را نمی پذیرند؟ آری، گناهکاران را در این قافله راهی نیست اما پشیمانان را می پذیرند.» 🔸منبع: کتاب «فتح خون» ✍علی جهانبخش، قاضی دادگستری