یکی‌ از ما تازه خوابش برده بود و دیگری داشت با سیلِ فکر و خیال‌هایش می‌رفت و آن‌یکی داشت تعداد صفحه‌های باقی‌مانده‌ی جزوه‌اش را می‌شمرد. تو اما بیدار بودی و هشیار؛ دست در دستِ سلاحت و چشم در چشمِ مانیتورها و صفحه‌ی رادارها... بعد، یکی‌ از ما از خواب پرید و دیگری هندزفری‌اش را درآورد و زیر لب گفت «صدای چی بود؟» و آن‌یکی چندین ساعت بعد تازه از این و آن شنید و باخبر شد! تو اما تمام چشم‌ها و گوش‌ها و دست‌هایت در سراسر ایران را به‌خط کرده بودی و آماده؛ هم نگران بودی، هم آرام... تو، مراقب‌‌ترین بودی دیشب... و تمامِ این خیالِ راحت و نفسِ آسوده و آرامشِ خاطر، به‌خاطر هشیاری و استواریِ توست؛ تویی که همیشه حواست به سقفِ بالای سرمان و اکسیژنِ توی ریه‌هایمان و لبخندِ روی لب‌هایمان هست اما کم پیش می‌آید که حواس ما را جمعِ خودت کنی... مثل هوایی که به تنفس کردنش عادت کرده‌ایم! برای پشتوانه‌ی محکمِ اقتدارِ وطن، ارتـش جمهوری اسلامی ایران و شهدای عزیزِ پنجم آبان ۱۴۰۳ پ. ن: عکس از آخرین پیام‌ شهید مهدی شاهرخی‌فر :)❤️‍🩹 🇮🇷 🥀 🔗⃟🖤¦←مــهــدی‌فـاطـمـه