سلام وقتتون بخیر، من این سری کتاب پنج تایی رو برای پسرم خریدم، ایشون دوازده سالشونه،، اول به عشق جایزه قبول کرد که بخونه، میدونید بچه ها این دوره، کمتر به خوندن کتاب علاقه نشون میدن ،، پسرم هر پنج جلد رو یک روزه خوند، من قبل از ایشون یه نگاه اجمالی روی کتابها داشتم،،، وقتی پسرم کتابها رو میخوند، یک لحظه نگاهشون کردم ،، اشک از کناره چشمهاشون سرازیر بود، دلم لرزید، خدارو شکر کردم، اذان مغرب نزدیک بود ، خیلی برام جالب بود پسرم برای خوندن نماز خیلی اشتیاقی نداشت، اما پا شد بدون تذكر من،،،رفت وضو گرفت نماز خوند،، بعد از نماز سجده کرد و لرزش شونه هاشو دیدم، بعد برام تعریف کرد مامان حتی اگه برنده نشم مهم نیست من به داداش ابراهیم قول دادم نذارم ازین به بعد نماز قضا ازم بمونه،،،، https://eitaa.com/joinchat/2659451100Caef8cdd463