۲ اما... مگر میشود؟! اينجوري خرج خانه به دخلشان نمیخورد. دلال محل گفته بود مگر نه اینکه ایران خانم وقتی خونش را میکشند حالش بهتر میشود؟! بیشتر از خونش بکشید هم بدرد دیگران میخورد، هم حالش بهتر میشود و هم پول بیشتری بدست می آورید و ایران هم استراحت میکند. او با محبت قبول کرده بود زن و فرزندانش کارهای خانه ایران را انجام دهند و خودش هم مايحتاج را تهیه کند تا ایران بتواند استراحت کند. همسر عاشق ایران هم این لطف او را همیشه با هدایای زیادی جبران میکرد جوري که دیگر همسایه ها هم دوست داشتند بخشی از کارهای خانه ایران را انجام دهند و همین امر باعث شده بود محبت به ایران برای جلب توجه او و همسرش، به رقابتی در بین اهالی محله تبدیل شود و ایران بیشتر از قبل مورد توجه و محبت همسایه ها واقع شود. همه به ایران و خانواده اش خدمات ميدادند و همسرش هم با لطف، محبت آنان را جبران میکرد و ایران مانند بانوی زیبا ی لمیده بر تخت کنار ساحل زیر نگاه حسرت زده زنان همسایه خدمات ميگرفت. اما ایران علیرغم درمان های طبیبان،تلاش های همسرش، خون هایی که فروخته بود و استراحت مطلق، همچنان احساس خوشبختی نمیکرد، بدن ایران خانم خشک و ناتوان شده بود او نمی تواست همراه فرزندانش کاردستی درست کند حتی نمی توانست آنها را در آغوش بگیرد. مانند عروسکی فرنگیِ زیبا اما پلاستیکی، خشک... و بی روح!!! فرزندان از حالت مادر بسیار ملول و غمگین بودند. نشاط از جسم و روح جوان آنها رفته بود و تمام اندیشه شان حال مادر بود و بس... تا زمانیکه از عطار پیر محله شنیدند درمان درد مادر... چیست.. ✍ مـحـمــ🔆ــد 💯%یهتدونی باشیم 😎👇 @yahtadoon