• زنگِ قیامت •
یا رب چه بیکسانیم، در شهر هیچ کسها
ما را نفس بریدهست، از دست همنفسها
شیپور میزند باد، یعنی به خود بیایید
زنگ قیامتست این هنگامهی جرسها
پاسوز این غزلهاست عمر نرفتهی ما
بگریز از این هواها، بگذر از این هوسها
پیچیده دور خویشند، چون تار عنکبوتان
عنقا در این حوالیست بازیچهی مگسها
کی میدمد از آتش، ققنوس ناشکیبی
آن مرغ آتشین بال، با شعله بر قفسها
فریاد پشت فریاد از دست کیست ما را؟!
بیداد میکشیم از دستان دادرسها
موسی، بگو بگیرند «سلوی و من» از این قوم
حکمت مخوان عبث بر این کشتهی عدسها
خرزهرههای مسموم، بختک به جان باغند
تا چند در هراسیم از موسم هرسها
دستی به پیش دارند، کز پشت سر نیفتند
از چار گوشه بستند، تا راه پیش و پسها
بیپرده شیخ و مطرب، دستی به جام دارند
آن جا که شبروانند هم خانهی عسسها
دجالها به هر سو اسبی سپید دارند
با ذوالجناح برگرد «یا صاحب الفرسها»
این قاصدان کوفی، خونخواه کربلایند
تیغی مگر بپیچد طومار این «شبثها»
#محمدحسین_انصارینژاد
🔴
@yahyaei_m