💔در رگ حادثه ، خون موج زد ، آیینه شکست 💔شعله‌ ور شد در و دیوار حرم ، سینه شکست 💔خون مالک به زمین ریخت ، خبر سنگین است 💔بعد مالک ، به تن حوصله ، سر ، سنگین است 💔اشک آغاز جنون است ، تماشا سخت است 💔دیدن بغض علی در غم زهرا سخت است 💔خون ما وجه سلوک است که سالک باقی‌ ست 💔کشته شد مالک اگر ، غیرت مالک باقی‌ ست 💔شعله‌ ور بود و به ققنوس ، توسل می‌ کرد 💔تشنه‌ لب بود و لب آب تحمل می‌ کرد 😭وسط معرکه غوغاست ، جنون می‌ رقصد 😭مالک انگار که در برکه‌ ی خون می‌ رقصد 😭شعله‌ ور بود درِ خانه ، لگد بر در خورد 😭داغ ، مسمار شد و بر جگر حیدر خورد 😭شعله‌ ور بود خبر ، دل به صدا آمده است 😭 خبر ار مصحف امّ الشهداء آمده است 😭سنگباران شده قاسم ، شده دل ، خونین‌ تر 😭این چه زخمی ‌ست که باشد ز عسل شیرین‌ تر ؟ 😭وسط معرکه غوغاست … شکسته بالش 😭آمده مادر سادات به استقبالش 💧 جلوه آییـنه طلب شد غزلـش کرد خدا 💧چه بگویم به چه حالی بغلش کرد خدا 💧چه بگویم به چه حالی یل ما را کشتند 💧 قبله باقی‌ ست فقط قبله‌ نما را کشتند 💧قبله باقی‌ ست ، خدا هست ، بگو با صهیون 💧صد چنین قبله‌ نما هست بگو با صهیون 💧عاقبت مدح جنون ، خون به پر و بال کشید 💧 روضه‌ ی قاسم ما نیز به گودال کشید 💧 بُت بگو ، بی سر و پا باش، سراپا تبریم 💧چند سالی ست که ما منتظر این خبریم 💔کدخدا را برسانید ! زمان ، مستِ علی ست 💔مالک افتاد زمین ، تیغ ولی دست علی ست 💔کدخدا را برسانید که خون ارزان نیست 💔ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست 💔 کد خدا را برسانید که حق تابنده‌ ست 💔 مالک افتاد ولی خشم مقدس زنده‌ ست 💔 زخم شمشیر اگر خورد به شیران … باشد 💔 حاج قاسم یکی از مردم ایران باشد..... 💔چله‌ ای هست که سردار … نه بی‌ سر شده‌ اند 💔همه‌ ی مردم ما مالک اشتر شده‌ اند 😭دل ما سوخت در این روضه ، خبر سنگین است 😭باکی از کشته‌ شدن نیست ، سعادت این است 😭مالک افتاد زمین ، قیمت حسرت چند است 😭خوش به حالش که علی از دل او خرسند است 😭نوبت روضه ی قاسم شد و جولان دادند 😭روضه‌ خوان‌ ها خبر از سمّ ستوران دادند 😭یا علی ! اهل حرم دست‌ به‌ دامان تواند 😭 مالـک و قـاسم هر عهد ، شهیدان تواند 😭قنفذ از یک طرف و حرمله از سوی دگر 😭بازهم در وسط معرکه ، آهوی دگر 😭خبر تازه ، سر قافله آوار شده 😭فاطمه پشت در خانه ، گرفتار شده 💧اشک آغاز جنون است ! تماشا سخت است 💧دیدن بغض علی در غم زهرا سخت است 💧سر صبحی دم از آن زلف پریشان زده‌ ایم 💧 اول روضه گریزی به شهـیدان زده‌ ایم 💧مرگ بر بی کسی و واهمه ! بر عشق درود 💧تشنه جان داد حسین بن علی بین دو رود 💧تشنه جان داد نسوزد سر گیـسوی حرم 💧نـگران بـود ، حـرامی نـرود سـوی حـرم 💧 وای اگر آبـروی قـوم غـدیری می‌ رفت 💧 وای اگر دختر ارباب اسـیری می‌ رفت 💧روضه‌ خوان گفت شبی خیمه به غارت رفته است 💧روضه‌ خوان گفت که زینب به اسارت رفته است 💧خطبه‌ خوان ، زینب کبراست بگو با صهیون 💧کربلا آخر دنیاست بگو با صهیون 💧در عطش چاره همین بود که دریا باشیم 💧ارباً اربا شده‌ ی اکبر لیلا باشیم 💔 سامـرا تا به حـلب جـمع پریشانی بـود 💔 تـیغ خیـبر شکنی ، ارث س‍ـلیمانی بـود 💔سر طوفان شب بی‌حادثه بر شانه‌ ی ماست 💔 ابرها مرز ندارند ؛ سفر، خانه ی ماست 💔غرّش ماست که از شطّ مصاف آمده است 💔صاعقه ، دور سر ما به طواف آمده است 💔کدخدا را برسان ! جلوه به زخم آکنده ست 💔 خون ما بت‌شکنان ، گور بتان را کنده است 💔زخم و خون آرزوی ماست ، بگو با صهیون 💔زخم ، ارثیه‌ ی زهراست بگو با صهیون 💔صبح صادق زده و ضربت آخر مانده‌ ست 💔راه باز است اگر سیدعلی فرمانده‌ ست 💔اشک من حسرت محض است ؛ پر از فریادم 💔کشته شد یار ولی یاد بتول افتادم 💔گریه کردیم ولی عقده‌ ز دل باز نشد 💔مگر از پشت در خانه‌، غم آغاز نشد ؟ 😭خواست آن فرصت عهد ازلی را نبرند 😭فاطمه پشت در آمد که علی را نبرند 😭کدخدایان نجس ، سرّ مگو را کشتند 😭یک نفر یار علی بود که او را کشتند 😭شعله بر بال و پر روح‌ الامین افتاده 😭سوره‌ ی کوثر قرآن به زمین افتاده 😭آن طرف نعره‌ ی یک بی سر و پا می‌ شنوم 😭این طرف از پس در ، ” فضه بیا ” می‌ شنوم 😭شعله‌ ور شد حرم و معجر زهرا هم سوخت 😭روضه‌ خوان گفت که موی سر زهرا هم سوخت… 🔸 احمد بابایی