3.15M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
بر پا بشود محشر کبری شب جمعه آید ز حرم نالۀ زهرا شب جمعه یک هفته نگه داشته غم‌های دلش را تا لحظۀ دیدار پسر، تا شب جمعه زیر بغل فاطمه را فضّه گرفته با مریم و آسیه و حوّا شب جمعه با قامت خم، چادر خاکی، رخ نیلی تا صبح کند زمزمه برپا شب جمعه پیراهن خونی شده بر دست بگیرد آشفته شود عرش معلّا شب جمعه مادر گرۀ معجر خود باز نموده در لحظۀ بوسیدن رگ‌ها شب جمعه آن موی به هم ریخته که در پس در سوخت گردد ته گودال هویدا شب جمعه این بوسه کجا! بوسۀ گودال کجا و یادی کند از زینب تنها شب جمعه