و#?بہوقتڪتاب:
#آفټابدࢪحجاب🥀
✍🏻نویسند:سیدمهدۍشجاعے
پاࢪت ۱۹
زینب ! کاش از خیمه بیرون مى زدى و خودت را به حسین نشان مى دادى تا او ببیند که خم به ابرو ندارى و نم
اشکى هم حتى مژگان تو را تر نکرده است . تا او ببیند که از پذیرفته شدن این دو هدیه چقدر خوشحالى و فقط شرم
از احساس قصور بر دلت چنگ مى زند. تا او ببیند که زخم على اکبر، بر دلت عمیق تر است تا این دو خراش کوچک
.
تا او...اما نه ، چه نیازى به این نمایش معلوم ؟
بمان ! در همین خیمه بمان ! دل تو چون آینه در دستهاى حسین است .
این دل تو و دستهاى حسین ! این قلب تو و نگاه حسین !
پرتو هفتم
قصه غریبى است این ماجراى عطش . و از آن غریبتر، قصه کسى است که خود بر اوج منبر عطش نشسته باشد و
بخواهد دیگران را در مصیبت تشنگى ، التیام و دلدارى دهد.
گفتن درد، تحمل آن را آسانتر مى کند اما نهفتنش و به رو نیاوردنش ، توان از کف مى رباید و نهال طاقت را مى
سوزاند، چه رسد به اینکه عالوه بر هموار کردن بار اندوه بر پشت خویش ، بخواهى به تسالى دیگران بایستى و به
تحمل و صبورى دعوتشان کنى .
بارى که بر پشت توست ، ستون فقراتت را خم کرده است ، صداى استخوانهایت را در آورده است ، پیشانى ات را
چروك انداخته است ، چشمهایت را از حدقه بیرون نشانده است ، میان مفصلهایت ، فاصله انداخته است ، تنت را
خیس عرق کرده است و چهره ات را به کبودى کشانده است و... تو در این حال باید بخندى و به آرامش و آسایش
تظاهر کنى تا دیگران اوال سنگینى بار تو را در نیابد و ثانیا بار سبکتر خویش را تاب بیاورد.
این ، حال و روز توست در کربال.
در کربال، شاید هیچ کس به اندازه تو زهر عطش در جانش رسوخ نکرده باشد.
بچه ها که فریاد العطش سر داده اند، همگى در سایه سار خیمه بوده اند.
معجر و مقنعه و عبا و دشداشه و لباس کامل ، در زیر آفتاب سوزنده نینوا، حتى خون رگهاى تو را تبخیر کرده است .
تو اگر با همین حجاب ، در عرصه نینوا مى نشستى ، عطش تمام وجودت را به آتش مى کشید، چه رسد به اینکه هیچ
کس در کربال به اندازه تو راه نرفته است ، ندویده است ، هروله نکرده است مگر البته خود حسین
و تو اکنون با این حال و روز فریاد العطش بچه ها را بشنوى و تاب بیاورى . باید تشنگى را در تار و پود جوانان بنى
هاشم ببینى و به تسالیشان برخیزى . باید زبانه هاى عطش را در چشمهاى کودکان نظاره کنى و زبان به کام بگیرى و
دم برنیاورى .
باید تصویر کوثر را در آینه نگاهت بخشکانى تا بچه ها با دیدن چشمهاى تو به یاد آب نیفتند.
باید آوندهاى خشکیده اینهمه نهال را به اشک چشم آبیارى کنى تا تصویر پژمردگى در خیال دشمن بخشکد و
گلهاى باغ رسول اهلل را شاداب تر از همیشه ببیند.
اما از همه اینها مهمتر و در عین حال سختر و شکننده تر، کار دیگرى است و آن این که نگذارى آتش عطش بچه ها
از در و دیوار خیمه ها سرایت کند و توجه ابوالفضل را برانگیزد، نگذارى طنین تشنگى بچه ها به گوش عباس برسد.
چرا که تو عباس را مى شناسى و از تردى و نازکى دلش باخبرى .
مى دانى که تمام صالبت و استوارى و دلیرى او، در مقابل دشمن است
ادامه دارد...
#امام_زمان🕯🍂'
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'