📚بہوقتڪتاب:
#آفټابدࢪحجاب🥀
✍🏻نویسند:سیدمهدۍشجاعے
پاࢪت ۲۶
اما به چشمهاى با صالبت پدر نگاه کردى و آرام گرفتى : ))پدر جان ! جعده را براى نماز بفرستید.((
و پدر فرمود: ال مفر من القدر از قدر الهى گریزى نیست .
کودك شش ماهه ات را گرم در آغوشت مى فشردى . سر و صورت و چشم و دهان و گردن او را غریق بوسه کنى و
او را چون قلب از درون سینه در مى آورى و به دستهاى امام مى سپارى .
امام او را تا مقابل صورت خویش باال مى آورد، چشم در چشمهاى بى رمق او مى دوزد و بر لبهاى به خشکى نشسته
اش بوسه مى زند.
پیش از آنکه او را به دستهاى بى تاب تو باز پس دهد، دوباره نگاهش مى کند، جلو مى آورد، عقب مى برد و ملکوت
چهره اش را سیاحتى مى کند.
اکنون باید او را به دست تو بسپارد و تو او را به سرعت به خیمه برگردانى که مبادا آفتاب سوزنده نیمروز، گونه هاى
لطیفش را بیازارد.
اما ناگهان میان دستهاى تو و بازوان حسین ، میان دو دهلیز قلب هستى ، میان سر و بدن لطیف على اصغر، تیرى سه
شعبه فاصله مى اندازد و خون کودك شش ماهه را به صورت آفرینش مى پاشد. نه فقط هرملة بن کاهل اسدى که
تیر را رها کرده است ، بلکه تمام لشکر دشمن ، چشم انتظار ایستاده است تا شکستن تو و برادرت را تماشا کند و
ضعف و سستى و تسلیم را در چهره هاتان ببیند.
امام با صالبت و شکوهى بى نظیر، دست به زیر خون على اصغر مى برد، خونها را در مشت مى گیرد و به آسمان مى
پاشد. کالم امام انگار آرامشى آسمانى را بر زمین نازل مى کند:
نگاه خدا، چقدر تحمل این ماجرا را آسان مى کند.
این دشمن است که در هم مى شکند و این توپى که جان دوباره مى گیرى و این مالئکه اند که فوج فوج از آسمان
فرود مى آیند و بالهایشان را به تقدس این خون زینت مى بخشند، آنچنان که وقتى نگاه مى کنى یک قطره از خون را
بر زمین ، چکیده نمى بینى .
پرتو نهم
خودت را مهیا کن زینب که حادثه دارد به اوج خودش نزدیک مى شود.
اکنون هنگامه وداع فرار رسیده است .
اینگونه قدم برداشتن حسین و اینسان پیش آمدن او، خبر از فراقى عظیم مى دهد.
خودت را مهیا کن زینب که لحظه وداع فرا مى رسد.
همه تحملها که تاکنون کرده اى ، تمرین بوده است ، همه مقاومتها، مقدمه بوده است و همه تابها و توانها، تدارك این
لحظه عظیم امتحان ! نه آنچه که از صبح تاکنون بر تو گذشته است ، بل آنچه از ابتداى عمر تاکنون سپرى کرده اى ،
همه براى همین لحظه بوده است .
وقتى روح از تن پیامبر، مفارقت کرد و جاى خالى نفسهاى او رخ نشان داد، تو صیحه زدى ، زار زار گریه کردى و
خودت را به آغوش حسین انداختى و با نفسهاى او آرام گرفتى . شش ساله بودى که مزه مصیبتى را مى چشیدى و
طعم تسلى را تجربه مى کردى
ادامه دارد...
#امام_زمان🕯🍂'
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'