از کتاب پسرک فلافل فروش: یک بار با هادی بحث کردم که چرا برای لوله کشیِ منازل مردم مستضعف نجف پول نمی گیری؟ در جواب گفت: یک روز در همین نجف مشکل مالی پیدا کردم و خیلی به پول احتیاج داشتم. آخر شب مثل همیشه رفتم حرم و مشغول عبادت شدم و اصلا هم درباره بی پولی حرفی با مولا نزدم. همین که به ضریح چسبیدم یک روحانی ناشناس به سر شانه من زد و گفت: آقا این پاکت برای شماست. من هم بی اختیار پاکت را گرفتم! به منزل که رفتم پاکت را باز کردم. با تعجب دیدم مقدار زیادی پول نقد درآن است... بعد از مکث کوتاهی گفت: همه چیز زندگی من و شما دست خداست! هر موقع احتیاج داشته باشم خدا میذاره تو پاکت و برام میفرسته لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20 در تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAFW1DKO9yh9tSu07Qg در واتساپ https://chat.whatsapp.com/HDqV1SiVL6WHbg1XeBermX