«مگر تو سید نیستی؟» چرا از اجدادت رفع کسالتت را نمی‌خواهی؟ چرا به محضر حضرت بقیة الله الاعظم رفع کسالتت را نمی‌خواهی؟ مگر نمی‌دانی آنها اسماء حسنی پروردگارند؟ تو اگر مسلمان باشی، اگر سید باشی، اگر شیعه باشی، باید شفایت را همین امروز از حضرت بقیة‌الله ارواحنافداه بگیری. اینها جملاتی بود از زبان آیت الله غروی که تمام وجودم را به لرزه انداخت، آخر مرض سل به قدری شدت پیدا کرده بود که تمام دکتر ها مرا مأیوس کرده بودند. بعد شنیدن سخنان کوبنده آیت الله غروی، به سمت حرم رضا حرکت کردم، و بدون آنک متوجه باشم اشک می‌ریختم و با خود زمزمه می‌کردم، یا حجة ابن الحسن ادرکنی. وقتی به صحن رسیدم، آنجا را طور دیگری دیدم: صحن بسیار خلوت بود، تنها جمعیتی که در صحن دیده می‌شد چند نفری بودند که با هم می‌رفتند و در پیشاپیش آنها سیدی بود که من فهمیدم آن سید، حضرت ولی عصر ارواحنافداه است، با خودم گفتم که چون ممکن است آنها بروند، خوب است آقا را صدا بزنم و از ایشان شفای مرض خود را بگیرم، در همین لحظه حضرت برگشتند و نگاهی با گوشه چشمی به من کردند. عرق سردی بر بدنم نشست. ناگهان صحن مقدس را به حال عادی دیدم و دیگر از آن چند نفر خبری نبود و مردم به طور عادی در صحن رفت و آمد می کردند. من بهت زده بودم و متوجه شدم که چیزی از آثار کسالت در من نیست. (جریان معروف سید محمد باقر دامغانی، کتاب ملاقات با امام زمان، ملاقات سوم) درس: اگر اهل علم و سادات به آن حضرت توجه پیدا کنند، چون سربازند، چون خادم و خدمتگزارند، چون به آن حضرت نزدیکترند، آن حضرت به آنها توجه بیشتری خواهد کرد و زندگی مادی و معنوی آنها را به وجه احسن اداره خواهد فرمود.