هدایت شده از هوالله
🔅 پادشاهی که یک پسر نازپرورده در دربار داشت، دید اگر تا آخر کار شاهزاده در این ناز و نعمت بماند، لیاقت جانشینی او را نخواهد یافت و روزی که به قدرت برسد، مردم را در زحمت می‎گذارد و به آنها زورگویی می‎کند. این بود که به مأمورانش دستور داد به بهانه‎ی گشت و تماشا او را به کویر خشک و دور افتاده‎ای در کنار ده ویرانه‎ای ببرند و رها کنند و بازگردند. آنها هم همین کار را کردند. شاهزاده که با آن لباس‎های اشرافی تنها در کویر مانده بود، قدم می‎زد و با خود حرف می‎زد و مردم آبادی‎های اطراف را که رد می‎شدند، به جای خدمه‎ی کاخ می‎گرفت و به آنها امر و نهی می‎کرد که تخت مرا فلان جا بزنید و صبحانه‎ی مرا بیاورید و . مردم اوّل گفتند او دیوانه است؛ امّا دو سه نفر افراد عاقل و فهمیده‎ی آبادی که او را دیدند، فهمیدند که این لباس‎های اشرافی و این خواسته‎ها تناسبی با کویر ندارد و این پسر باید شاهزاده باشد و از جایی آمده باشد که این چیزها در آنجا برایش فراهم بوده است. این سلیقه‎ی انسان که هر چه می‎خواهد بخرد، هر چند هم که فروشنده جنس خوب و بادوامی را به او عرضه ‎کند، باز می‎پرسد بهتر و بادوام‎ترش را ندارید، و ازدواج که می‎خواهد بکند، به دنبال زنی می‎گردد که زیباتر و باکمال‌تر از او در دنیا نباشد، و این روحیّه‎ی انسان که اگر مثلاً برای کاری به اداره‎ای برود و کمی ‎او را معطّل کنند، اعتراض می‎کند که چرا من را معطّل کردید، اینها همه حکایت می‎کند که او شاهزاده‎ای است که سلطان او را برای رشد دادن به این کویر فرستاده است. اگر به خواسته‎های انسان از قبیل عمر جاودان و غنای بی‌‎پایان و قدرت بی‌‎نهایت و دقّت کنیم، معلوم می‎شود که او مال این کویر دنیا نیست، چون این قبیل چیزها در دنیا نمی‎تواند وجود داشته باشد که روزی آنها را در این عالم دیده و حالا هوس کرده باشد. آیا تا به حال فکر کرده‎اید که این اشتها و این روحیّه از کجا آمده و در درون ما مخفی شده است؟ « عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی » 📗 مصباح الهدی تألیف استاد مهدی طیّب اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم •┈┈••✾🍀🕊🍀✾••┈┈• کانال هوالله 🕋 https://eitaa.com/hooallah