آن مرد آنچنان تحت تأثیر بزرگواری امام گردید که همان جا به عذرخواهی پرداخت و عاجزانه تقاضا کرد که تقصیر و بدزبانی او را عفو کند.
امام کاظم(ع) در حالی که لبخند می زد. بازگشت. مدتی از این جریان گذشت تا روزی امام کاظم(ع) به مسجد آمد، آن مرد در مسجد بود، برخاست و با کمال خوش رویی به امام نگاه کرد و گفت: �اَللهُ أعْلَمُ حَیثُ یجْعَلَ رِسالَتَهُ؛ خدا آگاه تر است که رسالتش را در وجود چه کسی قرار دهد�.
دوستان آن حضرت دیدند آن مرد کاملاً عوض شده، نزد او آمدند و علت را پرسیدند که چه شده این گونه تغییر جهت داده ای؟
قبلاً بدزبانی می کردی، ولی اکنون امام را می ستایی؟ او گفت: همین است که اکنون گفتم. آن گاه برای امام دعا کرد و سؤالاتی از امام پرسید و پاسخش را شنید.
امام برخاست و به خانه خود بازگشت. هنگام بازگشت، به آن کسانی که اجازه کشتن آن مرد را می طلبیدند، فرمود: این همان شخص است.
کدام یک از این دو راه بهتر بود: آنچه شما می خواستید یا من انجام دادم؟ من با مقدار پولی که کارش را سامان دهد، سامان دادم و از شر او آسوده شدم.(1)
1- شیخ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، تهران، اسلامیه، 1390 ه_ . ق، چ 3، ص 306
پایان.
➥
@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی