روزی قرار بر اعدام قاتلی شد😱 وقتی قاتل به پای دار رفت و طناب را دور گردن او آویختند...↘️ 👤 ناگهان روانشناسی سر رسید و بلند داد زد ...🗣 دست نگه دارید❗️ 👤روانشناس رو به حضار گفت: مگر نه اینکه این مرد قاتل است و باید کشته شود⁉️🤔 👥️️همه جواب دادند بله❗️ 👤 روانشناس ادامه داد... پس بگذارید من با روش خودم این مرد را بکشم🤨 👥️️همه قبول کردند✔️ ⏪️سپس روانشناس مرد را از بالای دار پایین آورد... و او را روی تخته سنگی 🪨خوابانید و چشمانش👀 را بست 👤 به او گفت: ای مرد قاتل ❗️ من شاهرگ تو را خواهم زد و تو ب زودی خواهی مرد😱 ↩️سپس روانشناس تکه ای شیشه از روی زمین برداشت و روی دست✋🏻 مرد کشید مرد احساس سوزش کرد😬 ☝🏻ولی حتی دستش یک خراش کوچک هم بر نداشت❌️ سپس روانشناس قطره چکانی برداشت و روی دست مرد قطره قطره آب می‌ریخت💧 👤 مدام به او میگفت... تو خون🩸 زیادی از دست دادی و به زودی خواهی مرد.😰 💭 مرد قاتل خیال میکرد رگ دستش زده شده و به زودی میمیرد😔 در صورتی که دستش خراش کوچک هم نداشت❌️ ⏳️مدتی گذشت و دیدند که قاتل دیگر نفس نمیکشد...او مرده بود😳 ▪️ولی با تیغ⁉️ ▪️با دار⁉️ خیر...❌️ او فقط و فقط با زهری 🧪 به اسم تلقین مرده بود⚠️ 🔶️از این به بعد اگه بیماری🤒 و یا مشکلی 😪داشتید با تلقین بزرگش نکنید❌️ چون...↘️ ✴️ تلقین نداشته ها را به ... داشته ها تبدیل میکند✔️ ✳️لازم به ذکر است که ... بر خلاف تلقین منفی😪 تلقین مثبت هم داریم😊 ‎‌‌‌‎ ‎‌‌‎‎‌‌‌‎ ‎‌‌‎