فاطمهDolat دولت آبادی فرزند زینب حاج ابوالقاسمی: به نام نامی سر ، بسمه‌ تعالی سر بلندمرتبه پیکر ، بلندبالا سر . فقط به تربت اعلات ، سجده خواهم کرد که بنده‌ ی تو نخواهد گذاشت ، هرجا سر . قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق که پر شده است جهان ، از حسین سرتاسر . نگاه کن به زمین ! ما رأیت إلا تن به آسمان بنگر ! ما رأیت إلا سر . سری که گفت : ” من از اشتیاق لبریزم به سرسرای خداوند می‌ روم با سر . هر آنچه رنگ تعلق ، مباد بر بدنم مباد جامه ، مبادا کفن ، مبادا سر “ . همان سری که ” یحب الجمال ” محوش بود جمیل بود ، جمیلا بدن ، جمیلا سر . سری که با خودش آورد بهترین‌ ها را که یک به یک ، همه بودند سروران را سر . زهیر گفت : حسینا ! بخواه از ما جان حبیب گفت : حبیبا ! بگیر از ما سر . سپس به معرکه عابس ، ” أجنّنی ” گویان درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر . بنازم ” أم وهب ” را ، به پاره تن گفت برو به معرکه با سر ولی میا با سر . خوشا به حال غلامش ، به آرزوش رسید گذاشت آخر سر ، روی پای مولا سر . چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید به روی چادر زهرا گذاشت سقا ، سر . در این قصیده ولی آن که حسن مطلع شد همان سری است که برده برای لیلا سر . همان که احمد و محمود بود سر تا پا همان سری که خداوند بود ، پا تا سر . پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد پر از علی شود آغوش دشت ، سرتاسر . میان خاک ، کلام خدا مقطعه شد میان خاک ؛ الف ، لام ، میم ، طا ، ها ، سر . حروف اطهر قرآن و نعل تازه‌ ی اسب چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ ها سر . تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود به هرکه هرچه دلش خواست داد ، حتی سر . جدا شده است و سر از نیزه‌ ها درآورده است جدا شده است و نیفتاده است از پا سر . صدای آیه ی کهف الرقیم می‌ آید بخوان ! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر . بسوزد آن همه مسجد ، بمیرد آن اسلام که آفتاب درآورد از کلیسا سر . عقیله ، غصه و درد و گلایه را به که گفت ؟ به چوب ، چوبه ی محمل ، نه با زبان ، با سر . دلم هوای حرم کرده است می‌ دانی دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر . . . سید حمیدرضا برقعی .http://eitaa.com/yasahe 🥀🌺☘🥀🌺☘🌺🌺☘🥀🌺☘🥀🌺☘ اللهم عجل لولیک الفرج 🕋🔵 📙☘️💜