⚫️ روضه با نوای: : چهارچوب مجلس روضه ای آفتاب حسن تو را ماه مشتری هر جا خدا خداست تو را نیز رهبری فرزند چارمین علی و دومین حسن ریحانه الجواد ملقب به عسکری آیینه ی جمال خداوند ذوالمنن مولا ابا محمد ابن الرضا حسن قرآن خجسته دفتر مدح و ثنای تو قلب مقربان خدا سامرای تو با اینکه جسم پاک تو مدفون به سامراست ملک وجود آمده دارالولای تو تو بهر نور را صدف آخرین دری دلها پر از ولای تو تو از خدا پری من کیستم گدای سرای تو یا حسن با لطف تو مدیحه سرای تو یا حسن شویم لب از شراب طهورا هزار بار تا وا کنم زبان به ثنای تو یا حسن هر جا سخن به منقبتت آفریده ام خود را کنار مرقد پاک تو دیده ام تو در ده یمی و یم آخرین گوهر اوصاف مهدیت به لب سیدالبشر چشم انتظار آمدن مهدی تواند پیغمبران، ائمه، خصوصا پیامبر تیغ علی به پنجه ی توحید گسترش از یازده امام سلام مکررش من کیستم گدای گدای در شما با کام خشک تشنه لب کوثر شما از آن زمان که چشم گشودم همیشه بود چشمم به سوی حسن خدا منظر شما در حسنتان جمال خدارا شناختم نام پدر نبرده شما را شناختم قدر شما بلندتر از اوج انبیاست قبر شما قلوب تمامی اولیاست هر کس که دور شد ز شما از خداست دور هر کس که شد مطیع شما عبد کبریاست دردا که کرد باد مخالف خزانیت مسموم کرد خصم به فصل جوانیت با کشتن تو خصم، جهان را یتیم کرد داغ تو ماند بر دل و جان را یتیم کرد آنکس که ریخت زهر ستم را به کام تو بالله قسم امام زمان را یتیم کرد مهدی ز دیده اشک یتیمی به رخ فشاند آه از جگر کشید و به جسمت نماز خواند پیوسته ریخت لشکر اندوه بر سرت مسموم شد ز زهر دل دردپرورت تشیع شد جنازه ات اما به احترام در کربلای سامره شد دفن پیکرت هر دم دهم سلام مکرر به تربتت باید گریست تا صف محشر به غربتت لحظات آخر مهدی چهار پنج سالشُ صدا زد فرمود: «یا سید اهل بیتی اسقنی الماء فانی ذاهب الی ربی» مهدی جانم ای آقای اهل بیتم جرعه ای آب بهم بده لحظه ی آخره دیگه دارم میرم ظرف آب رُ داد دستم اما بدن میلرزه کاسه ی آب به دستم بنگر میلرزد رعشه افتاده پا تا به سرم مهدی جان یابن الحسن با این یه جمله دلارُ ببرم کربلای معلی، آقای من اینجا پدر از شما لحظه ی آخر آب خواست ظرف آب رُ دادی به بابا، کجا بودی کربلا یه جرعه آب هم به لب خشکیده ی جد مظلومت حسین برسانی، رو زمین گرم کربلا افتاده بود لباش مثل دو چوب خشک از تشنگی به هم میخورد صدا می زد: «اسقونی شربة من الماء...» انشاءلله این روایت غلطه ده نفر آب آوردن همینکه رسیدن کنار گودی قتلگاه مقابل چشم عزیز فاطمه آبهارُ رو زمین خالی کردن، بیخودی نبود خودش هم روضه ی عطش خواند از حلقوم بریده صدا زد:«شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماء عَذْبٍ فاذکرونی» ـ هر وقت آب خوشگوار نوشیدید از من یاد کنید. بمیرم برا لب خشکیدت آقا ای کاش همتون کربلا بودید منُ نظاره می کردید چگونه تو بغلم علی اصغرمُ سیراب کردن... توضیحات در فایل صوتی ارائه گردیده است. https://eitaa.com/joinchat/2105147398Cd2fdb6f26b