مجبتی می گفت: " فدای مادرم بشوم. مادرم زهرا(سلام الله علیها) که آن نانجیبان، پهلویش را شکستند و بازویش را." هوا تاریک بود، وقتی گلوله خوردم، حس غریبی از همه یازهراهایی که گفته بودم ریخت توی دلم. تیرخورد به پهلویم، یاد پهلوی مادرم فاطمه (سلام الله علیها) بودم . . . حس کردم دستم قطع شده. پهلویم را درد شدیدی پیچیده بود. شدت گلوله استخوان را خرد کرده و دستم را پیدا نمی کردم. چرخیده بود بالای سرم. آرام بر گرداندم. و یاد مادرم بودم که چه کشید در آن غربت و تنهایی . . . " "شهید سید مجتبی علمدار" ♡ ایتا https://eitaa.com/yasmotahar ♡ سروش https://sapp.ir/mazhab_va_eshg ♡ تلگرام https://t.me/yasmotahar ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ ❤اینجا صحبت درمیان است