صفحه ۳۷۹:
فرمانروایی شگفت انگیز سلیمان ـ2:
مدّت زیادی نگذشت که هدهد بازگشت و البته می بایست دلیل موجّهی برای غیبتش ارایه می کرد. هدهد که می دانست سلیمان اهل چاپلوسی و بی عدالتی نیست و در قلمرو فرمانروایی اش می توان به راحت اظهار نظر کرد، به سلیمان گفت: خبری برایت آورده ام که از آن بی اطّلاعی؛ خبری قطعی از سرزمین سبأ (سرزمینی که هم اکنون در یمن و در فاصلهی صدوبیست کیلومتری صنعا ـ پایتخت آن کشور ـ قرار دارد. ). پادشاه آن سرزمین، زنی است که امکانات فراوانی برای حکومت دارد و تاج و تخت بسیار عظیم و مجلّلی نیز در اختیارش است. متأسّفانه اما آن ها به جای خدای
جهان آفرین که از تمام اسرار هستی آگاه است و فرمان روایی جهان در اختیار اوست، خورشید را ـ که یکی از مخلوقات خداست ـ می پرستند و شیطان چنان کارهایشان را در نظرشان زیبا جلوه داده که از رفتار جاهلانهی خود رضایت کامل دارند و به هیچ وجه به اشتباه بودن آن نمی اندیشند.
سلیمان پس از شنیدن گزارش هدهد تصمیم گرفت که از راست یا دروغ بودن سخن او مطمئن شود، و پیش از آگاهی کامل از وضعیت طرف مقابل، هیچ حرکتی انجام ندهد. از این رو نامه ای نوشت و به هدهد دستور داد که به سرزمین سبأ و به قصر پادشاه برود و آن را نزد ملکه بیفکند؛ سپس از آنان فاصله بگیرد و از راه دور مراقب عکس العمل پادشاه و اطرافیانش باشد. هدهد نیز دستور سلیمان را مو به مو انجام داد و منتظر ماند که پادشاه سبأ چه رفتاری از خود نشان می دهد. ملکه پس از مطالعهی نامه، بزرگان لشکری و کشوری را فرا خواند و آنان را از محتوای نامهی سلیمان آگاه کرد. البتّه چون زن فهمیده ای بود، از مضمون نامه
به خوبی دریافته بود که نویسندهی آن، شخصی والامقام، فهمیده و بسیار قدرتمند است. از این رو به اطرافیانش گفت: ای بزرگان، نامهی مهم و پرمحتوایی نزد من افکنده شده، و خلاصهی آن چنین است که با نام خدای بخشنده و مهربان آغاز شده و از سوی سلیمان، این پیغام را به ما داده که بدون جنگ و سرکشی، تسلیم او شویم. اکنون ای بزرگان کشور سبأ، شما چه می گویید؟ من هیچ¬گاه بدون حضور و مشورت با شما به کار مهمّی اقدام نکرده ام. بزرگان کشور با هم مشورت کردند و پس از گفت وگوی فراوان گفتند:
ما نیروی کافی و قدرت جنگی فراوانی داریم و برای مبارزه کاملاً آماده ایم؛ امّا نظر قطعی را شما باید بدهید؛ پس خوب دقّت کنید که چه رأیی می دهید؛ زیرا سرنوشت کشور در گرو این رأی است. ملکه پس از شنیدن سخنان ایشان، به فکر فرو رفت؛ آنگاه گفت: بیایید پیش از هر اقدامی، با سلیمان مذاکره کنیم. باید ببینیم که او چگونه فرمانروایی است. اگر او پادشاه دنیاپرستی باشد، شاید با گرفتن هدایایی ارزشمند، نرم شود و از حمله صرف نظر کند؛ ولی اگر هدایای ما را نپذیرد، معلوم می شود که او از نامه نگاری و اخطارش به ما، هدف دیگری دارد. به هر حال، جنگ با پادشاهان قدرتمند، ویرانگر است، و هنگامی که آنان وارد سرزمینی می شوند، آن را به تباهی می کشند و بزرگانش را خوار و ذلیلمی کنند، و بی شک سلیمان نیز با ما و سرزمین مان چنین خواهد کرد.
🆔
https://eitaa.com/joinchat/2936537296C81b5114eb4