طبق‌معمول‌داخل‌گروه‌ها‌میچرخیدم بااین‌عڪس‌روبھ‌روشدم درنگاه‌اول👀!' انگارفقط‌عڪس‌یڪ‌اتاق‌روستایی‌بود..! ڪمی‌دقت‌ڪردم🤔 متوجہ‌شدم‌درحال‌نشان‌دادن‌‹غربت› و‹تنھایی›پیرزنی‌است‌ڪہ‌‌حلقہ‌ی‌چشم هایش‌گره‌خورده‌بھ‌حلقہ‌‌های‌‌در‌(:!💔🥺 آری‌اینگونہ‌‌است✔ برای‌آرامش‌شبانہ‌من‌و‌شما پیرزنی‌شب‌ها‌آرام‌وقرارندارد💔!• و‌چگونہ‌قرار‌است‌پاسخ‌بدهیم‌خون‌هایـے ڪہ‌پایمال‌ڪردیم؟! اتاقـے‌ڪوچڪ‌‌با‌خاطراتـے‌‌بزرگ خاطراتـے‌ڪہ‌‌هر‌لحظہ‌تنھایـے‌اش‌را بیشترمیڪند🥲!'• هرروزبیشترازدیروزهردقیقہ‌بیشتراز دقایق‌قبل‌متوجہ‌‌میشوم‌ڪہ‌ چقدرشرمنده‌هستیم😔💔!' شرمندھ‌بزرگوارانـے‌ ڪہ‌‌بارفتن‌خود‌تنھایـے‌را‌بہ‌همسرانشان‌ چشیدن‌طعم‌یتیمـے‌را بہ‌فرزندانشان‌و‌‹آرامش›و‹امنیت› را‌بہ‌ما‌هدیہ‌‌ڪردند😔🖤••! و‌اینگونہ‌است‌ڪہ‌می‌گوییم⇇ برادرم‌ حیا‌وغیرت را‌فراموش‌‌نڪن..! خواهرم‌ حیاوحجابت رافراموش‌نڪن..! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌