خاطره شماره1 وارد بوستان که شدم دیدم خانم جوانی که وضع ظاهرشون اصلا خوب نبود با چشم های گریان و عصبانی ایستاده در حدی عصبانی بود که ..🤔 نزدیکش شدم و سلامش کردم .🧕.دخترم میتونم کمکت کنم👱‍♀😡نخیر خانم شما اذیتمون نکنید کافی.بسته دیگه چی میخواهید از جونمون تو پارک ها هم ول نمیکنید...🧕☺️کسی اذیتت کرده بانو مهربان😍نبینم چشم های قشنگ خیس بشه.و بهش یه بطری آب دادم.با دیدن اب و لبخند ما ارام شد😢 حالا بگو چی شده کمکت میکنم👱‍♀ الان میخواهی باهام دعوا کنی حجابم رعایت کنم☹️...🧕اگه من ماسکم بردارم باهات صحبت کنم ناراحت نمیشی😡وای نه خانم مریض میشم..🧕خب دختر گلم شما هم با رعایت نکردن حجابت پسرو برادر من مریض میکنی ..تازه گناه کردی و خدا دوست نداره..😍دخترم ماسک حجاب سلامت 😉و حجاب تو سلامت جامعه....روسریشو کاملا بست و دکمه های مانتو شو بست..گفت کاش اون خانمه قبل شما اینطوری بهم میگفت..خانم میتونم شماره تون داشته باشم.............😍 https://eitaa.com/yazahraa_1363