✅خاطرات نوکری:
یکی از زوار دیدم مادر پیرش آورده کربلا ..
خیلی تشویقش کردم
گفتم سفر چندمته؟ گفت اول
گفتم پدرت؟ گفت در آرزوی کربلا موند😢 کاش میاوردمش و...
گفت من همه کشورهارو رفتم، فقط 20بار رفتم فلان کشور و...
گفتم چرا کربلا نیومده بودی ؟؟
گفت انقد بدی از عربها شنیده بودم بدم میومد.
گفتم اینارو دشمن میسازه تا اختلاف بندازه چون از ابهت و اتحاد مردم در اربعین میترسن..
👈مقداری از مشاهدات عینی خودمو که اربعین دیده بودم براش تعریف کردم
گفتم شما حاضری تبعه یه کشور دیگه رو که هیچ شناختی ازش نداری ببری خونت؟
گفت نه
گفتم حاضری زن و بچه ات توی سرما توی حیاط تا صبح بشینن ولی اون تبعه خارجی بیاد تو اتاق گرم خونت بخوابه؟؟
گفت نه
گفتم همین عراقی ها مارو بردن خونشون صرف اینکه زائریم..
زن و بچه اش تا صبح توی سرما توی حیاط نشستن و ما خوابیدیم
دیدم اشکاش جاری شد، گریه اش گرفت ،
گفت این اربعین میام کربلا..
@yazahramadad135