یکی از علمای معاصر ساکن در شهر مقدس مشهد نقل می کردند:
یکبار برای امتحان کردن مرشد چلویی برای خوردن ناهار به مغازه اش رفتم و وقتی وارد شدم دیدم چقدر مغازه شلوغ است باخود گفتم بعید است کسی که انقدر سرش شلوغ است اهل دیدن باطن باشد.
رفتم سر یک میزی نشستم و بعد از آوردن غذا شروع کردم به خوردن ، عادت مرحوم مرشد این بود که خودش با ملاقه ای روغن میچرخید واگر کسی میخواست روی غذایش میریخت.
به من که رسید سرش را آورد پایین و درگوشم گفت:
اگه سرت شلوغ باشه مهم نیست، مواظب باش دلت شلوغ نباشه و رفت.
آن موقع بود که یقین کردم این آدم یک انسان معمولی نیست.
Eitaa.com/yazahramadad135