چشم پیدا نکند مقصد ناپیدا را با غم در به دری صبح کنم شبها را خسته ام بسکه دواندند مرا سوی گناه نا نمانده است که با خود بکشم پاها را معصیت ریشه ی ایمان مرا از جا کند کشت در باغچه ی زرد دلم تقوا را نفس با حربه ی دنیاطلبی گولم زد آه آفت بزند عافیت دنیا را بال پراز مرا دوست بد طینت چید جز تو با هرکه پریدیم زمین زد ما را خلق بر گریه ی بی کس شدنم میخندد هیچکس درک نمیکرد منِ تنها را عرق شرم مرا اشک حسابش کردی آبِ رو جمع کند آبروی رسوا را میشود گوش مرا مثل معلم بکشی کاش تنبیه کنی کودک بی پروا را هفت پشتم دم این خانه گدایی کردند به کسی غیر خودم قول نده اینجا را تا دلم سوخت مرا فاطمه دلداری داد لمس کرده است دلم مادری زهرا را رزق افطار من از باغ حسن می آید نخل ارباب کرم داده به من خرما را حکم رفع عطشم بوسه به انگور علیست مست حیدر فقط اینگونه دهد فتوا را خبر مرگ مرا بین نجف پخش کنید دم آخر برسانید فقط بابا را کام من تلخ شده طعم خوشم کرب و بلاست بچشانید به من مزه ی این حلوا را مثل عابس بغلم میکند و میبوسد بارها دیده ام این خواب خوش این رویا را کشمکش بود سر پیروهنش در گودال مادرش آمده تا قطع کند دعوا را شیشه ی عطر خدا زیر سم مرکب رفت بوی سیب است که پر کرده همه صحرا را رمضان 1403https://eitaa.com/yazahramadadi135 کانال متن وسبک مداحی