#یاران_شیدایی_حسین
4⃣1⃣
🏴 وهب بن عبدالله بن جناح کلبی🏴
📜 وهب بن عبدالله بن جَناب کلبي ـ در حالي که مادرش همراهش بود ـ بيرون آمد. مادرش به او گفت: «
برخيز ـ اي پسرم ـ و فرزند دختر پيامبر خدا (ص) را ياري ده. او گفت: «اي مادر! چنين ميکنم و ـ به ياري خدا ـ کوتاهي نخواهم کرد.»
سپس به ميدان آمد، و رجز خواند.
آنگاه، حمله کرد و پيوسته ميجنگيد تا گروهي [از سپاهيان دشمن] را کُشت. سپس به سوي مادر و همسرش بازگشت و نزديک آنها ايستاد و گفت: «اي مادر! آيا از من، راضي شدي؟» مادرش گفت: «
راضي نميشوم، مگر آن که پيشروي فرزند دختر پيامبر خدا (ع) کشته شوي.» همسرش به او گفت: «تو را به خدا سوگند ميدهم که مرا به [مرگ] خود، سوگوار نکني.»
مادرش به او گفت: «به سخنش، گوش مده و بازگرد و پيشروي فرزند دختر پيامبر خدا (ع) بجنگ تا فردا، شفيع تو نزد پروردگارت باشد.»
او نيز [براي نبرد] جلو رفت، در حالي که ميگفت:
«من به تو قول ميدهم ـ اي ام وهب ـ
که آنان را با سرنيزه و ضربت شمشير، بزنم
ضربه جوان مؤمن به پروردگار
تا آن که دشمن، تلخي جنگ را بچشد
من، مردي نيرومند و قوي و خويشدار هستم
و به گاه سختي، ناتوان نيستم
از [خاندان] عُلَيم بودن، براي من بس باشد،
بس، چرا که تبارم، به کريمان عرب ميرسد.»
📜سپس،
پيوسته جنگيد تا دست راستش قطع شد؛ اما توجهي نکرد و باز جنگيد تا دست چپش نيز قطع شد و سپس، شهید شد.
🔴
نقل از خوارزمی کتاب مقتل الحسین
#ما_ملّت_امام_حسینیم
#موکب_سلیمانی