🌷🌷تلنگرانه شخصی گرسنه بود، برایش کَلَم آوردند... اولین بار بود که کلم می دید . با خود گفت : حتما میوه ای درون این برگها است. ‌ اولین برگش‌ را کَند تا به میوه برسد اما زیرش به برگ دیگری رسید. و زیر آن برگ یک برگ دیگر و... با خودش گفت : حتما میوه ی ارزشمندی است که اینگونه در لفافه اش نهادند . . . ! گرسنگی‌اش افزون شد و با ولع بیشتر برگها را می‌کَند و دور می‌ریخت. وقتی برگها تمام شد، تازه متوجه شد میوه‌ای در کار نبود!😧 آن زمان بود که دانست کلم مجموعه ی همین برگهاست... ما روزهای زندگی را تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی آن‌طرفتر از روزها پنهان شده که باید هر چه زودتر به آن برسیم!!! غافل از این‌که همین روزها، آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم . . . و چقدر دیر می‌فهمیم که بیشتر غصه‌هایی که خوردیم، نه خوردنی و نه پوشیدنی بود فقط دور ریختنی بود . . . ! زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم بنابراین قدر فرصت ها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره بدانیم. https://chat.whatsapp.com/Fkwabk7zwlSAbXhagUXu3U