بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از گزارشگران صحنهها و لحظات ورود کاروان اسیران اهل بیت(علیهم السلام) و سرهای شهیدان به شام «سهل بن سعد» است. وی از اصحاب پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) و امیرمؤمنان امام علی(علیه السلام) و از 17 نفری است که واقعه غدیر را سالها بعد در جامعه برای امام علی(علیه السلام) گواهی دادند. او تا زمان حجاج عمر کرد و در سال 74هـ.ق گرفتار شکنجه و آزار حجاج شد. وی از جمله کسانی است که حجاج به گردنشان مهر زد تا خوارشان کند و مردم از آنان حرف شنوی نداشته باشند.
وی در سال 88هـ.ق در 96 یا 91 یا 100 سالگی درگذشت. گفته میشود، او آخرین صحابی است که در مدینه از دنیا رفت.
وی هنگام ورود کاروان اهل بیت(علیهم السلام) و آوردن سر مبارک سیدالشهدا(علیه السلام) به شام در این منطقه بوده است.
او گفته است: به قصد زیارت بیتالمقدس از مدینه خارج شدم. در میان راه به شام وارد شدم، شهری دیدم پر آب و درخت و با خانههای بلند و منازل فراوان! دیدم که بازارها را تزیین کردهاند و پردهها آویختهاند و زینت کرده و شاد و خوشحالند و دف و طبل و ساز مینوازند. با خود گفتم شاید امروز شما میان عیدی دارید که من نمیشناسم! از مردم پرسیدم: آیا در شام عیدی دارید که ما آن را نمیشناسیم؟
گفتند: ای پیرمرد! مگر تو در این شهر غریبی؟! گفتم: من سهل بن سعدم، پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) را دیدهام و از او حدیث شنیدهام! گفتند: ای سهل ما تعجب داریم چرا خون از آسمان نمیبارد و چرا زمین سرنگون نمیشود و ساکنانش را فرو نمیبرد؟ گفتم: چرا این گونه شود؟! گفتند: این فرح و شادی برای آن است که سر مبارک حسین بن علی(علیه السلام) را از عراق برای یزید هدیه میبرند و اکنون میرسد. گفتم: شگفتا! سر حسین(علیه السلام) را هدیه میبرند و مردم خوشحالی میکنند؟! پرسیدم: از کدام دروازه میآورند؟ مردم به دروازهای به نام «دروازه ساعات» اشاره کردند. به سوی آن دروازه رفتم. در آنجا بود که دیدم پرچمهای کفر و ضلالت پی در پی آمد، ناگاه دیدم اسب سواری آمد به دستش نیزه سرشکستهای بود و سری بر آن قرار داشت که شبیهترین صورتها به پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) بود. همراه آنها زنانی سوار بر شتران برهنه و بدون جهاز را آوردند.
به یکی از آنان نزدیک شدم و به او گفتم: ای دختر! تو کیستی؟ گفت: سکینه دختر حسین(علیه السلام)! به او گفتم: من صحابه جد شمایم، آیا درخواستی از من داری؟ من سهل بن سعد هستم که پیامبر(صلی الله علیه وآله) را دیده و از او حدیث شنیدهام. سکینه گفت: «به این بدبختی که سر پدر بزرگوارم را دارد، بگو از بین ما بیرون رود و سر را جلوی ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند که ما حرم پیامبر(صلی الله علیه واله) خداییم»!
به حامل سر نزدیک شدم و به او گفتم آیا درخواست مرا اجابت میکنی تا در عوض چهارصد دینار بگیری؟ گفت: حاجت تو چیست؟ گفتم: «سر را جلوتر از اهل حرم حرکت بده. سر را از میان زنان بیرون ببر و پیشتر از آنان برو. او چنین کرد و من هم آنچه را وعده داده بودم به او پرداختم.
📚مقتل الحسین ج۲، ص۶۰
📚جلاءالعیون ص۱۷۶
📚بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۷
📚منتهی الآمال، ج۱، ص۳۰۷
📚شهادت نامه امام حسین(علیه السلام) بر پایه منابع معتبر، محمدی ری شهری، ص۷۷۵ تا ص ۷۷۷