با لبخندی که نشان از خباثت بود
در دل گفتم:
"بدرود به قیامت پلیس کوچولو"
و همزمان با این حرف ماشه رو کشیدم
و تنها صدای انفجار بود
که در کوه ها پیچید
و اکو بار چندین دفعه تکرار شد😢😱
و بعد از اون آتش بود که از هر سو زبانه میکشید و شعله ور تر میشد. 😬😧
صدای خنده های هیستریک من
با صدای ...
چرا معطل میکنی ؟
بجنب تا پاک نکردم عضو شو
این رمان با ژانر هایی که فکرش رو هم نمیکنید توی ایتا غوغا کرده 😉✨
https://eitaa.com/joinchat/3304587433C73646be85b
منتظر چی هستی ؟
بکوب رو لینک تا از دستت نرفته 😁😜