بر انگشتِ ترت انگشتری کن ماهِ چاهت را عجب خالی برآن گونه ست، نازم چاهِ ماهت را پر جبرییل میسوزد بنا باشد اگر از عرش به جای آیه ی قرآن دهد تنزیل، آهت را زدی بر موی خود شانه، کدامین غزوه در پیش است چنین هم شانه بر صف کرده ای جمع سپاهت را نمی ماند به غیر از مردم چشمت به دنیا کَس اگر برداری از دنیای این مردم نگاهت را مبیتِ فتنه جان سالم از دستت به در بردند نیاوردی برون، شمشیرِ مژگان سیاهت را نبی معراج وجه اللهی ات رفته ست در واقع تکلم کن ببیند عمده ی وجه شباهت را اباذر را عبا زر میشود بی شک؛ اگر در فقر به دامان طلب باری نشاند گرد راهت را ندارد زاد؛ گاهِ طوف، چشمم غیر حیرانی چه معماری چنین چیده ست خشتِ زادگاهت را؟ https://eitaa.com/m_yousofpoor