دزفول من، شهر موشک ها، دلاوران و مردمان استوار.
غلامرضا مدنیان
جانباز جنگ
شهر من دزفول، شهری که به تنهایی یکه و تنها 8 سال هم مامن و ماوی رزمندگان بود و هم محل اصابت صدها موشک و خمیازه و بمباران. پایگاهی از ارتش (پایگاه چهارم شکاری، وحدتی ) پادگانی از نیروی زمینی(تیپ 2 زرهی لشکر 92 زرهی) لشکری از سپاه (لشکر 7 ولی عصر) و ده ها پایگاه و پادگان و مقر نظامی از سراسر کشور را در خود جای داد، در زیر بمباران های مکرر هوایی، مردمان شهر، سه کار میکردند. پشتیبانی و اعزام فرزندان خود به جبهه های نبرد، مقاومت در برابر دشمن و عدم ترک و تخلیه خانه و کاشانه و هر روز تشیع جنازه فرزندان شهید خود و ساکنینی که با حمله دشمن به خاک و خون غلطیده بودند.
در هیچ نقطه ای از، شهر نمی توانستی خانه ای بیابی که طعم تلخ موشک را از دور یا نزدیک لمس نکرده باشد.
در شهر من، گاه برخی از خانه ها، 3 بار موشک خوردند و باز برپا شدند و سر برآوردند، تجمع مردمی را شاهد بودیم که به شکل تجمعی،زیر آوار ماندند و هیچ انسانی از، آن فامیل باقی نماندند.
هیچ وقت از شهر من، صدایی در مخالفت برنخاست و جز حمایت از کیان کشور، کسی چیزی نگفت.
شهر من دزفول، اوج خشم حاکم بغداد را بارها، برانگیخت و همین باعث شد که با هر اخطار نظامی رادیو عراق، برای موشک باران شهرها، الف. دزفول، را سر میداد. حکمت الف دزفول، را در بک چیز می توان دید که دزفول من، شهر مقاومت بود و هست.
نامت پایدار و اسمت جاودان ماند و خواهد ماند شهر شهیدان دلداده و شهر سراسر داغدار و رزمنده.
قامتت بلند و سرت بالاست که هیچ گاه خم به ابرو نیاوردی و دل به نامهربانی های سهمگین، غمگین نساختی.
شهر من، تو شهری هستی، پابرجا، از ایران باستان و پایداری تا کرانه بی کرانه تاریخ.
دوستت دارم و به تو افتخار میکنم.
آباد بمانی و رود دز، تو زلال و گوارا برای مردمان نازنینت باد، مایه افتخار ایرانی و مایه مباهات فرزندانت تا ابدیت.
خرداد 1402