#داستانی_از_زندگی_امیرالمومنین
داستان بیستم🔹🔸🔹🔸
صلح و آشتی
ابن دیزیل در کتاب صفین از یحیی، از علی بن عبید حنفی، از اسماعیل سدی، از زید بن ارقم نقل می کند که می گفته است:
همراه رسول خدا (ص) بودیم و او در خانه بود و وحی بر او نازل میشد و ما در گرمای سخت نیمروز منتظر آن حضرت بودیم در این هنگام علی ابن ابیطالب همراه فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام آمدند و در سایه دیواری منتظر پیامبر(ص) نشستند و همین که پیامبر از خانه بیرون آمد و ایشان را دید پیش آنان رفت و ما همچنان در جای خود ایستاده بودیم آنگاه پیامبر در حالی که با جامعی بر آنان سایه افکنده بود و یک طرف جامعه در دست رسول خدا و طرف دیگرش در دست علی بود پیش ما آمد و چنین عرضه می داشت:
" پروردگارا من ایشان را دوست میدارم آنان را دوست بدار
پروردگارا من با هرکس که با ایشان در صلح و آشتی باشد در صلح و آشتی هستم و با هر کس که با ایشان جنگ کند در حال جنگم "
زید بن ارقم میگفت پیامبر ۳ بار این کلام را تکرار کرد
ادامه دارد...
⬅️⬅️ برگرفته از کتاب امام علی(علیه السلام) از طلوع تا غروب
@yousefezahra