جمعه‌ها هنگام فوت آفتاب بر سرم آوار می‌گردد خراب که‌ای مسلمان، باز یک آدینه رفت  فرصت وصل به حق آیینه رفت تا به کی خورشیدی اندر پشت ابر؟ تا به کی روزی ما دوری و صبر؟‌   ای مسیحا،‌ ای که انفاست شفاست‌ ای که رویت همچو بدری در سماست‌   ای جمالت یوسفان را بنده کرد‌ ای که چشمت شمس را شرمنده کرد‌   ای دو ابرویت دو تیغ ذوالفقار‌ ای که دریا‌ها ز خشمت بی‌قرار‌   ای مناجات و دعایت جان‌نواز‌ ای که مضطر را تو هستی چاره‌ساز‌   ای که عطرت بر خماران باده است نزد تو نرگس به پای افتاده است‌   ای که جایت باشد اندر فوق عرش یک نگاهی هم روا کن سوی فرش فرقتت دل را چه ویران کرده است داغ مجنون را دوچندان کرده است ده زوالی بر زمستان‌ ای بهار بر زمین باران عدلت را ببار علیرضا قنادی @yousefezahra