🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
🏡
#سهدقیقهدرقیامت🏡
💞
#قسمتدهم💕
✍در کتاب اعمال خودم چقدر گناهانی را دیدم که مصداق این ضربالمثل بود آش نخورده و دهن سوخته!
شخصی در میان جمع غیبت کرده یا تهمت زده و من هم که غیبت را شنیده بودم در گناه او شریک شده بودم!...
چقدر گناهانی را دیدم که هیچ لذتی برایم نداشت و فقط برایم گناه ایجاد کرد! خیلی سخت بود خیلی...
حساب و کتاب خودش به دقت ادامه داشت اما زمانی که نقایص کارهایم را میدیدم، گرمای شدیدی از سمت چپ به سوی من می آمد حرارتی که نزدیک بود و تمام بدنم را بسوزاند!
همه جای بدنم می سوخت به جز صورت و سینه و کف دست هایم!
برای من جای تعجب بود چرا این سمت بدنم نمیسوزد.. جواب سوالم را بلافاصله فهمیدم.
از نوجوانی در جلسات فرهنگی مسجد حضور داشتم.
پدرم به من توصیه میکرد که وقتی برای آقا امام حسین علیه السلام و یا حضرت زهرا و اهل بیت علیه السلام اشک میریزی ، قدر این اشک را بدان و به سینه و صورت خود بکش من نیز وقتی در مجالس اهل بیت گریه میکردند اشک خود را به صورت و سینه می کشیدم.
حالا فهمیدم که چرا این سه عضو بدن نمیسوزد
نکته دیگری که در آن وادی شاهد بودم به اَشکال توبه به درگاه الهی بود و دقت کردم که برخی از گناهانم در کتاب اعمالم نیست.
آنجا رحمت خدا را به خوبی حس کردم... و یاد آیهای افتادم ، بعد از اینکه انسان از گناه توبه کند و گناه گذشته را اصلاح کند، گناهانی که قبلاً مرتکب شده بود کاملا از اعمالش حذف شده و تبدیل به ثواب میگردد...
آنجا متوجه شدم حتی اگر کسی حق الناس به گردنش است،اما از طلبکار خود بی اطلاع است با دادن رد مظالم و دعا و عبادت برای او ، حق الناسش برطرف میشود.
اما حق الناسی که صاحبش را بشناسد باید در دنیا برگرداند... اگر یک بچه از ما طلبکار باشد و در دنیا حلال نکرده باشد باید در آن وادی صبر کنیم تا عجل معینش برسد و از دنیا رفته و به آن دنیا بیاید و حلال کند ...
از ابتدای جوانی به حقالناس بیت المال بسیار اهمیت می دادم.
لذا وقتی در سپاه مشغول به کار شدم سعی میکردم در ساعاتی که در محل کار حضور دارم به کار شخصی مشغول نشوم و یا اگر در طی روز کار شخصی یا تلفن شخصی داشتم، کمی بیشتر اضافه کاری بدون حقوق انجام میدادم.
با خودم میگفتم حقوق کمتر ببرم و حلال باشد خیلی بهتر است.
این موارد را در نامه عمل می دیدم..
جوان پشت میز به من گفت: خدا را شکر باوجود مسئولیتی که داشتی بیت المال بر گردن نداری وگرنه باید رضایت تمام مردم ایران را کسب میکردی و اینبار با یکنفر و دونفر کارت راه نمیافتاد ...
اتفاقا در همانجا کسانی را میدیدم که شدیداً گرفتار هستند گرفتار رضایت تمام مردم،گرفتار بیتالمال! اتفاقاً یکی از معممین سرشناس که در نظام مسئولیتهای مهم داشت را دیدم که اوضاعش چنان خراب بود که بحالش گریستم...
اون و هممسلکهایش در غُل و زنجیر در آتشی بسیار سوزان گرفتار بودند ، آتش بدن آنها را میسوزاند و دوباره ازنو گوشت تازه میآورد و دوباره میسوخت و این چرخه استمرار داشت...
وقتی آنها را نظاره میکردم گرمای حریق سوزانشان را احساس میکردم که گرمای بسیار سوزانی بود
آنها بجز حقالناس ، حق دین و لباسی که با آن ظلم و خیانت کرده بودند را هم باید جبران میکردند که امکان آن نبود...
از همه مهمتر آنها با اسلام و به نام خداوند، مردم را فریب داده بودند و مردم را از خداوند و دین مأیوس کرده بودند و میدیدم مردم نادانی که بخاطر ظلم و اغفال اینان ، همه تقصیرها را پای خدا و دین نوشته بودند و از دین خارج و مُرتد شده بودند ، اینها باید گناه ارتداد آنها را نیز بدوش میکشیدند که بسیار خوفناک بود...
این را هم بار دیگر اشاره کنم که بُعد زمان و مکان در آنجا وجود نداشت.
من به راحتی می توانستم کسانی را که قبل از من وفات کردن ببینم یا کسانی را که بعد از من قرار بود بیایند را نیز بشناسم.
میتوانستم اراده کنم و در چند جای مختلف حضور داشته باشم و آنجا را درک کنم یا اگر کسی را میدیدم لازم به صحبت نبود به راحتی می فهمیدم که چه مشکلی دارد و انگار من در وجود او بودم و او در وجود من.
چقدر افرادی را دیدم که با اختلاس و دزدی از بیت المال به آن طرف آمده بودند و حالا باید از تمامی مردم کشور حتی آنهایی که بعدها به دنیا می آیند حلالیت می طلبیدند و خدا و دین و پیامبر و...و..... را راضی میکردند !!
چون در لباس دین در حکومت اسلامی به اسم خدا و معصومین جلب اطمینان کرده و خیانت کرده بودند .
اوضاع آنها بدجور بد بود ...
اما در یکی از صفحات این کتاب قطور یک مطلبی برای من نوشته شده بود که خیلی وحشت کردم!...
#ادامهدارد...
💚یاحسین💚
🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊